سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

رابطم رو حفظ کنم یا خونوادم رو ؟

پرسش

تاریخ ثبت : 25 شهریور 1397
1,185  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام
من 6 ساله با یه خان م رابطه دارم
خودمون باهم گهگاهی بحث میکردیم و ب طوری ک چندبار مادر من شنید این بحث هارو و کم کم بد بین شد
ایشون دو سال از من بزرگتره و سنی هست
اینها هم از همون اول دید هر دو خونواده رو بد کردچون هر دو خونواده مذهبی بودن ولی خود ما دونفر اونقدری تعصب نداریم
من در حد نماز روزم و خانمم اینها رو هم نیست و من اوکی ام و بش احترام میذارم و برام حل شدس
با همه اینا بخاطر دوس داشتن ک داشتیم جلو رفتیم و رفتیم
تا اینکه با هر چیزی بود رضایت رو گرفتیم برای خواستگاری
و چه مراسمی شد
خوانواه من اگه چند درصد راضی بودن دیگه کلا مخالف شدن و خواهر من بد مراسم شروع به گریه که چرا من خام این دختر شدم و این چه دختریه و تو خیلی برات کیس بهتر هست
خلاصه اول نمیدونستم چی کنم
اولین بار بود که خونوادمو میدیدم انقد بام مخالفن
واس همین منم اظهار بی تمایلی کردم و حق رو به خونوادم دادم ابتدا
اما بعدا دیدم یعنی چی خب باید به انتخاب من احترام گذاشته بشه
چندین بار باهم بحث کردیم حتی چند واسطه هم قرار دادم اما خونواده من راضی بششو نیستن
از طرفی خونواده خانمم هم میگن پس کو این پسره عاشق! که حتی

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
25 شهریور 1397 ساعت 14:00

درود بر شما

ازدواج انتخاب حساس و مهمی است که می تواند بر سایر ابعاد زندگی هم تاثیر بگذارد. بنابراین لازم است با دقت و تفکر کافی صورت بگیرد.

عنوان نامه شما قابل توجه است: رابطم رو حفظ کنم یا خونوادم رو ؟

دوست عزیز، یکی از بلوغهای مهم ازدواج، بلوغ شخصیتی است که یکی از ابعاد آن، جدا شدن بند ناف روان ما از خانواده است. یعنی اینکه فرد ضمن حفظ حرمت خانواده، قادر به احترام به طرف مقابل هم هست. وقتی شما نمی توانید این توازن را برقرار کنید بهتر است به این نکته توجه بفرمایید که شاید هنوز این بخش از روان شما آمادگی پذیرش یک فرد جدید را ندارد. البته ممکن هم هست که شما مهارت ارتباط را به خوبی بلد نباشید یعنی یا باید خانواده را حفظ کنید یا فرد جدید را. در حالیکه لازمه تشکیل خانواده، توانایی ایجاد تعادل در ارتباط است. بنا نیست که برای حفظ یکی، از دیگری بگذرید.


اما درخصوص مشکلاتی که بین شما و خانواده تان پیش آمده:

  • عامل مهم در ازدواج در جامعه ما، رضایت خانواده هاست. عرف ما به گونه ای است که خانواده ها نقش مهمی در ازدواج و زندگی جوانان ایفا می کنند. بنابراین لازمست که این مسئله در هنگام انتخاب همسر لحاظ شود. اجبار و دعوا و درگیری و قهر توصیه نمی شود زیرا رفتاری نابالغانه است که فقط کار شما را سخت تر خواهد کرد. بهتر است در فضایی دوستانه با خانواده خود گفتگو کنید. دلایل خودتان را برای این انتخاب بگویید و دلایل مخالفت آنها را بشنوید. شاید آنها دارند نکات مهمی را موردتوجه قرار می دهند که شما از آنها غفلت کرده اید. حرف خانواده را بشنوید و خودتان نیز نظرتان را بگویید تا بتوانید در نهایت به توافق برسید. ازدواج مسئله ای نیست که  با فشار به خانواده، بتوانید یک زندگی مثبت برای خود بسازید.


  • با توجه به نامه تان به نظر می رسد که نوع ارتباطات درون خانواده شما و ایشان متفاوت است و حتی سبب تضاد شده است. توجه بفرمایید که ما انسانها به دلیل تربیت درون خانواده، شباهت بسیاری با خانواده خود خواهیم داشت. شاید عدم توجه شما به این مسئله به دلیل سن شما در شروع رابطه بوده (21 سال) که هنوز در اواخر نوجوانی بوده اید و رابطه ای را شروعکردید و به ایشان وابسته شدید. ولی توجه داشته باشید که ازدواج و رابطه عاطفی دو مقوله ای هستند که تفاوت زیادی با هم دارند (مثلا در ازدواج بحث حقوقی و قانونی هم وجود دارد و در رابطه عاطفی نه).


  • در آخر نامه تان نوشته اید: از طرفی خونواده خانمم هم میگن پس کو این پسره عاشق!

برادر گرامی، این نوع ترغیب خانواده آن خانم به اقدام از سوی شما، رفتاری است که جای تامل دارد. به هر حال اتفاقات و حرفهایی که روز خواستگاری بین خانواده ها رد و بدل می شود تا حد زیادی می تواند نظر خانواده ها را روشن کند. بعید است که خانواده دخترخانم متوجه نظر خواستگارها نشوند. اما با توجه به توضیح شما (که البته آخر نامه تان نصفه مانده) به نظر می رسد که با مسئله ایستادن شما در روی خانواده تان مشکلی ندارند و گرنه از راه حل مناسب تری برای سرانجام این خواستگاری استفاده می کردند.


  • و مسئله مهم دیگر، تناسبهای بین شماست. دوسال فاصله سنّی معکوس به شرط پذیرش برای طرفین و خانواده ها و کسب بلوغهای ازدواج، نمی تواند مشکلی ایجاد کند. اما تفاوت بین مذهب شیعه و سنی بین شما تا چه حد است؟ نوع ارتباطات، مراسم و مناسک، اعتقادات، نحوه دینداری، و اینکه در صورت احتمال ازدواج، فرزند یا فرزندان شما به شیوه پدر خواهند بود یا مادر؛ مسائلی است که حتما باید قبل از ازدواج چک شود. نحوه ارتباطات، تناسبهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادیو خانوادگی نیز حتما باید چک شود. آیا به این موارد دقت کرده اید؟


بهتر است قبل از هر تصمیمی با خانواده خود گفتگو کنید و محوریت این گفتگو توافق و یافتن راه حل باشد.


از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری-خانه توانگری طوبی

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ پرسشگر

25 شهریور 1397 ساعت 22:17
سلام در ابتدا خیلی خیلی خیلی تشکر می کنم از اینکه با صبر و حوصله این نامه من رو خونده بودیم و این اولین سایتی بود که اینقدر زیبا و با شکیبایی تمام به این سوال من پاسخ داده بود و به همین دلیل ازتون کمال تشکر را دارم و باعث شد که من مجدداً جسارت بکنم و سوالم را بهتر مطرح میکنم و توضیح بیشتری در موردش بدم فقط نمیدونم که باز مجدد پاسخ آن را خواهید داد یا نه اما من سوالم مطرح می کنم. داخل یکی از بندهای جوابی که زحمت کشیده بودین این بود که خود بچه هاتون چی میشه؟ شیعه می شوند یا سنی؟ این دقیقاً سوالی بود که مادر من هم از من کرد و من گفتم که اینها برای من مهم نیست ولی با توجه به اصراری که داشتند من این رو با خانمم مطرح کردم و ایشان به من گفت که این یک مسئله بین من و تو و ربطی به خانوادت نداره و سعی کن یک مقدار مستقل رفتار بکنی و انقد بچه گونه نباشی. کلا زیاد ازین لفظ بچه در رابطه با من استفاده میکنه و تقریباً بحثهای ما طوری هست که چون نتیجه خاصی نمی گیریم و آخرش هم تو همه بحث ها من مقصر خطاب میشم و به من گفته میشه که تو بچه گونه رفتار می کنی دیگه زیاد تمایلی به بحث ندارمو دوری میکنم ازش. یه نکته جالب وجود داره و اینکه همان واسطه هایی که حالا به نسبت دوستای مشترکمون هستند بهشون میگن که اره من بچگونه رفتار میکنم و ناپخته است.حالا نمیدونم واقعا یا به این شکله یا اینکه چون ایشون خیلی تاکید روی این قضیه داره یه جورایی افرادی که واسط شدن همیشه همین رو میگن که ایشان باور کنند و ادامه صحبت انجام بشه. در یک قسمت دیگه فرموده بودین که دلایل موافقت و مخالفت خانواده ات رو بشین گوش کن من واقعا این کار رو کردم از اول این اتفاق افتاد که من حرف هاشون رو گوش می دادم و گوش کردم و قبل از اینکه بخواد بحث دعوا به وجود بیاد کاملاً سعی میکردم با همدیگه منطقی صحبت بکنیم مخالفت خانواده ام در این حد بود که حتی قبل از رفتن به خواستگاری خواهر من تمایلی نداشت و خیلی سرد و معمولی رفتار می کرد حتی با من به جای اینکه رفتار مناسبی داشته باشه و به هر حال من تنها برادرش هستم من انتظار داشتم که وقتی که لباس خواستگاری رو میپوشم خوشحال تر از خودم خواهرم باشه اما حتی ایشان از جاش بلند نشد که ببینه لباس من چطوریه بماند که گل و شیرینی خواستگاری هم خودم خریدم و هرچند مادر من یک تعارف الکی زد که من بیام کمکت و من خرید بکنم و لباس خواستگاری هم با خانومم خرید رفتیم و انجام دادیم و بعد از مراسم خواستگاری که من دلیل این رفتار را از خواهرم پرسیدم ایشان گفتند که من به مادر گفتم که مخالف این قضیه هستم ولی من به احترام تو امشب برای خواستگاری میامو من گفتم خیلی اشتباه کردی که که اومدی اگه انقدر مخالف بودی اصلا نباید داخل مراسم میومدی چون رفتار اونجا هم مناسب نبود. یه مقدار ازون شب آشنایی(نگفتم خواستگاری چون هر دو خونواده گفته بودن فقط آشنایی) هم بگم اول اینکه من پدر یکی از دوستانم رو که قبول داشتم همراه خودم بردم که به عنوان واسطه باشه چون هم ایشون کرد بود هم سنی و گفتم رابطه بهتری برقرار میشه و با توجه به اینکه ایشون بزرگ فامیل خودشون بودن و قبلن چنتا وصلت رو سر داده بودن ک مخالفت اقلا یکی از طرفین بود و خیلی بالغانه هم در ضمن صحبت میکنن خلاصه اون شب پدر خانمم از اسانسورر اومدن استقبال ما و با احترام مارو بردن داخل نکته منفی این بود که با اینکه تلفنی با مادرم صحبت کرده بودن و فارسی هم بود اون شب حتی یک کلمه فارسی حرف نزدن و دقیقا از لحظه ای که نشستیم شروع کردن با پدر دوستم به کردی حرف زدن و خطابشون ایشون بود همونجا هممون تعجب کردیم که چرا اصن فارسی حرف نمیزنه و همین شد بهانه دست خواهر من ک دیگه سرشو بندازه پایین و دیگه کلا نه چیزی بخوره نه حرفی بزنه مادر من یکی دوبار به پدر دوستم گفت لطفا فارسی حرف بزنین تا ماهم متوجه بشیم اما باز خبری نشد و تا اخر مهمونی همین طوری حرف زدن اینهم بگم که از نظر پذیرایی واقعا کاملا پذیرایی شدیم امات طبیعتا با این قضیه نمیشد به راتحتی کنار اومد که چرا با مادر من اصلا حرف نزدن البته مادر خانمم کنار مادرم بودن و صحبت میکردن به فارسی خواهر خانمم هم حرف میزدن با مادرم اما در کل دیگه خواهرم تقریبا چیزی نگفت چون قشنگ خورده بود تو ذوقش اینم بگم پدرشون دو هفته بعد از خواستگاری فوت کردن خلاصه در این چند ماه رابطه به گونه ای پیش رفت که خوانواده من گفتن اگه با این دختر باشی همین الان همه اموال رو تقسیم میکنیم و دیگه کاریت نداریم و منم هنوز اونقد مستقل نیستم که بتونم از پس مخارج خودم و ازدواجم به تنهایی بر بیام و این رو خانمم هم میدونه البته ایشون پیش بینی کرده بود ک خونواده تو از دوری تو میترسن و تا زمانیکه بتونن تورو نگه میدارن و ممکنه برات شرط بذارن و واقعا این اتفاقا افتاد و گذاشتن و الان با همه اینا نمیدونم باید چیکار کنم ممنون میشم کمکم کنین
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
26 شهریور 1397 ساعت 14:01

درود دوباره

ممنون از توضیحات تکمیلی شما

در مورد مسئله مذهب، توجه بفرمایید که اختلاف عقاید مذهبی به تفاوت در دین و مذهب و شیعه و سنی بودن خلاصه نمی‌شود. بسیاری از افراد با دین و مذهب یکسان عقاید مذهبی متفاوتی دارند. این مساله در جامعه بسیار طبیعی است. اما وقتی بحث ازدواج در میان باشد، دقت و توجه به اختلاف عقاید مذهبی بسیار ضروری به نظر می‌رسد. ازدواج یک امر چند بعدی و عقاید مذهبی یکی از این بعدهاست. عقاید مذهبی یکی از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند بر آرامش زندگی تاثیر زیادی داشته باشد. بنابراین باید عقاید مذهبی را به درستی، پیش از ازدواج بررسی کرد.


مسئله بچه ها و تربیت دینی آنها بسیار مهم است، زیرا تربیت دینی فقط یاد دادن نماز و روزه و خواندن قرآن و بحث پوشش و... نیست. ما در روانشناسی بحثی داریم به نام والد درون که مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست. اینها از کجا آمده؟ از باورهای پدر و مادر ما. یعنی آنچه که ما قبول داریم و به آن شیوه زندگی می کنیم درواقع همان باید و نبایدهای والدین ما هستند که ما برای خودمان درونی کرده ایم. پس عملاً کسی نمی تواند تفاوت چندانی با والدینش داشته باشد. اگر این خانم با خانواده شما الان به مشکل خورده، در صورت ازدواج، مثلا 5 سال بعد با خودِ شما به همین مشکلات برخواهد خورد. چون هیجانات اولیه فروکش کرده و زندگی زیر یک سقف به شما این امکان را می دهد که تمام ویژگی های همسرتان را واقعاً ببینید نه فقط آنچه را که به صورت ویرایش شده نشان شما داده بود.

پاسخ این سوال بسیار مهم است: وقتی بچه ها بزرگ می شوند به مذهب پدر خواهند بود یا مادر؟ پس ممکن است هرکدام از شما و دختر خانم چون مذهب خودتان را صحیح می دانید، بخواهید بچه ها را بر اساس مذهب خود تربیت کنید و به همین خاطر سر تربیت دینی بچه ها اختلاف تان شود. بنابراین اینکه نوشته اید: "من گفتم که اینها برای من مهم نیست"، به نوعی فرار از یک مسئله مهم است که زمینه مشکل در زندگی شما را ایجاد خواهد کرد. اتفاقا این مسئله باید برای شما مهم باشد و سبک زندگیتان در این خصوص را بدانید. همه ما برای خودمان باورهایی در زمینه های مذهبی داریم و کسی را نمی توان یافت که هیچ نوع تفکر دینی نداشته باشد.


مورد دیگر؛ کُردی صحبت کردن خانواده ایشان با پدر دوست شما (که به عنوان خواستگار از سوی شما به خانه ایشان رفته بودند) و در جریان قرار ندادن مادرتان از محتوای گفتگوست. در نظر داشته باشید که آن آقا به عنوان واسطه آمده بودند نه به عنوان عضوی از خانواده شما. پس این حق مادر و خواهر شما بوده که از محتوای گفتگوها با خبر باشند نه اینکه صرفاً تماشاچی باشند. با توجه به توضیحات تان، ناراحتی خواهر شما به نظر می رسد که نابجا نبوده باشد چون به نوعی این کار خانواده آن دخترخانم؛ نادیده گرفتن خانواده شما بوده است. ضمناً بعید به نظر می رسد خانواده ای که احترام خواستگار را در دیدار و آشنایی نگه نمی دارند بتوانند این مهم را در آینده انجام دهند. بهتر است این نکته را نیز در نظر داشته باشید که شما نیز برای همیشه نمی توانید نسبت به تمام آنچه می بینید بی تفاوت باشید و به امید بهبود اوضاع جلو بروید. آنچه که اکنون باعث نگرانی شما شده، در صورت نادیده گرفتن؛ پتانسیل واکنش های تند و تیز را در روان شما ایجاد خواهد کرد.


نحوه رفتار ایشان و مدل صحبتش با شما نیز قابل تامل است. نوشته اید ایشان شما را در هر موضوعی مقصر و بچه قلمداد می کند. یعنی خود ایشان انسانی مُبرّا از هرگونه خطاست؟ مقصر دانستن همیشگی طرف مقابل و استفاده از لفظ یا واژه ای که به قصد تحقیر و تخریب و کنترل او صورت می گیرد، رفتاری بالغانه نیست. پس بهتر است چک کنید کجای رفتارشما به عنوان یک آقا، منفعلانه و غیرقدرتمندانه بوده که ایشان چنین رفتاری با شما دارند.


نوشته اید: دیگه زیاد تمایلی به بحث ندارمو دوری میکنم ازش/ آیا به این مسئله فکر کرده اید که در صورت ازدواج با ایشان و ادامه همین رفتارها؛ تا چه حد می توانید از ایشان دوری کنید؟ آینده چنین رابطه ای چه خواهد شد؟


در مورد شب خواستگاری هم توضیحاتی داده اید. توجه بفرمایید که اولا دلیلی ندارد که کسی در رابطه با موضوع مربوط به ما بخواهد بیشتر از حد معمول هیجانی شود و بهتر است در مورد انتظارات خود از خانواده تان منطقی تر رفتار کنید. دوم اینکه برای کسی که می خواهد مرد یک زندگی باشد، خریدن گل و شیرینی خواستگاری، کاری نیست که انتظار آن را بخواهید از خانواده داشته باشید. شما در زندگی مشترک با مسئولیتهای جدی تری مواجه خواهید بود. البته همراهی خانواده امری خوشایند است اما این را هم در نظر داشته باشید که خانواده شما به قصد آشنایی رفته بودند نه تمام کردن کار.


بخش پایانی نامه شما هم مهم است. یعنی اگر شما توانایی مالی داشتید قید خانواده تان را می زدید و ازدواج می کردید؟ همچنین با توجه به سخنان این خانم درباره خانواده شما و منفی کردن ذهن شما درباره خانواده تان، آیا این سوال برای شما پیش نیامده که دلیل موضع گیری این خانم نسبت به خانواده شما چیست؟ با توجه به نکاتی که از روز آشنایی و خواستگاری نوشتید، به نظر می رسد که نوع نگرش ایشان و خانواده اش به خانواده شوهر، توام با احترام و پذیرش نیست. جملاتی که از قول ایشان نوشته اید می تواند طرز فکری را نشان دهد که نسبت به خانواده شوهر، مثبت نیست.


همانطور که پیشتر نیز خدمتتان عرض شد، در عرف ما ازدواج دونفر فقط وصلت یک دختر و پسر نیست و به واقع وصلت دو خانواده و حتی دو فامیل است. نمی توان با مدل فرهنگ کشورهای غربی در فرهنگ ما پیش رفت.


با توجه به اینکه پدر ایشان اخیرا از دنیا رفته اند و مسلماً شرایط آن خانواده مناسب برگزاری مراسم خواستگاری نیست، بهتر است در این مدت درخصوص این رابطه و رفتارهای خانواده و خود ایشان بالغانه فکر کنید و نکات مهم را نادیده نگیرید تا درنهایت بتوانید تصمیمی بگیرید که بیشترین فایده را برای شما داشته باشد. تا زمانی هم که ازدواج نکرده اید ایشان را برای خود "خانمم" ندانید.


از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری-خانه توانگری طوبی

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه