8 سال متاهلم.پول نداشت.ابراز عشق کرد.بعد مدتی ورشکست شدو به من مرتب دروغ میگف.از بقیه میشنیدم چه مبلغی بدهی بار اومده.با ناراحتی طلافروختم و بدهی رو کم کردیم،عروسی کردیم بدون جشن.از بیکاری و غصه هرروز نابودتر میشدم،مرتب بهش غر میزدم وسرزنش میکردم،اونم به پنهان کاریش ادامه میداد.رفتم سرکار و شروع کردم کمک به دادن بدهیا.کارم پراسترس بود،یه روز یکی از مشتریا به من ابراز علاقه کرد ومنم احساس نیاز کردم بهش و جواب دادمو باهم دوست شدیم،شوهرم فهمید و من گفتم بریم پزشک قانونی ثابت کنم که فقط درحد حرف بوده،نخواست،طلاقمم نداد و گف دوست دارم و منم سعی کردم اعتمادشو باز جلب کنم.تا فهمیدم با دختری ارتباط گرفته،گفت فقط درد و دله و دوست اجتماعیه و شوهر داره.4سال گذشت.ما همه اختلافی باهم داشتیم، سر خانواده،خودمون،من با دادو بیداد،اون با بی محلی وصدا منو دراوردن و طرفداری کردن بیجا از بقیه.حالا بعد دعوای اخر میگه دیگه خسته شدم و میخوام به ارامش برسم و فقط طلاق.مشاور رفتیم بهش گف فرصت بده تغییر کنه و طبق خواسته هاتون توافق کنید و زندگی رو بسازید،یه کلام میگه فقط طلاق.بهش میگن میشه اگه خانمت بخواد مشکلو حل کرد، میگه نه من خیانت هم دیدم.اصراربه طلاق توافقی داره،گفتم نه،اگر تمام حقمو میدی برو.گفت حقتو قسطی و خیلی کم کم میدم و بچرخ تا بچرخیم.درصورتی که من از هر وکیلی میپرسم میگن دلیل برای طلاق نداره و اگر طلاق میخواد باید یکجا نقد حقتو پرداخت کنه.احساس میکنم با کسیه که میخواد بره.نمیدونم چیکار کنم.
مهمترین سوال :