پاسخ متنی و صوتی
توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان
دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت
به صورت محرمانه و کاملا خصوصی
درود بر شما
توضیحات شما را خواندم، احساس تنشی که دارید قابل درک است.
اختلاف داشتن در زندگی، امری کاملا طبيعی است و يک مشکل محسوب نمی شود، بلکه شيوه حل اختلاف است که مهم است.
در پایانِ نامه تان نوشته اید: ازترس خودکشی همسرم برگشتم چون فکرمیکنم دوستش دارم
آیا ایشان تهدید به خودکشی کردند یا اقدام به انجام آن؟ در صورت اقدام به خودکشی، بهتر است به روانپزشک مراجعه نمایند.
اما تهدید به خودکشی برای مجبور کردن یک فرد به اطاعت، نشان دهنده عدم بلوغ شخصیت فرد در حل مشکلات و راهبرد مناسب برای آنهاست. توجه داشته باشید کسی که چنین تهدیدی می کند یعنی رابطه درست را بلد نیست و از کنترل کردن طرف مقابل استفاده می کند نه رفتار بالغانه.
مسئله دیگر، واکنش شماست. وقتی از ترس خودکشی همسرتان به رابطه بر می گردید یعنی شما نیز لازمست در نحوه ارتباط خود بازنگری کنید. درواقع این رفتار شما راه را برای تکرار موارد مشابه باز می کند.
قهر کردن شما نیز نشان می دهد شما به نوعی صورت مسئله را پاک کردید نه اینکه مسئله را حل کرده باشید.
اینکه نوشته اید: فکرمیکنم دوستش دارم؛ به چه معناست؟ یعنی شما در مورد احساس خود به همسرتان آگاهی ندارید و مطمئن نیستید؟ یا میزان خشم شما به حدی است که مانع از ابراز درست احساسات شما می شود؟ برای ابراز صحیح احساس خود تاکنون چه تلاشی کرده اید؟ سهم خودرا در بروز این پیشامدها چک کرده اید؟
فریماه گرامی، توجه داشته باشید:
- رفتار شما در زمان قبل و بعد از عصبانیت همسرتان چیست؟ آیا نکاتی را که موجب ناراحتی ایشان می شود شناخته اید؟ البته عصبانیت حقی را برای کسی ایجاد نمی کند ولی آگاهی از حساسیتهای همسر می تواند به شما در کاهش بروز تنش کمک کند. شما اگر می دانید که خانواده همسرتان اهل حرف زدن در مورد دیگران اند، بهتر این بود که حتی به صورت آهسته نیز با همسرتان در زمان حضور آنها جر و بحث نمی کردید. یعنی مدیریت ارتباط از سوی هر دو نفر زوجین ضروری است.
- مسیرهایی را که سبب ناراحتی ایشان می شود شناسایی کنید. البته مراقب باشید که رفتار شما حالت راضی نگه داشتن ایشان در هر شرایطی را به خود نگیرد. فقط به همسرتان نشان دهید که از ناراحتی اش احساس خوبی ندارید و با توجه به علاقه ای که به ایشان و زندگی تان دارید تلاش می کنید که ایشان شرایط روحی مناسبی داشته باشند. در عین حال خط قرمزهای خود را نیز مشخص کنید.
- آیا دلایلی را که سبب شد قبلاً تا پای طلاق بروید شناسایی کرده اید؟ دلیل بازگشت و صرفنظر کردن شما از طلاق چه بوده؟ آگاهی از دلایل رسیدن رابطه شما به این مرحله می تواند به شما کمک کند تا با کنترل حساسیت های خود و همسرتان، از بروز تنش تا حد رسیدن به پای طلاق جلوگیری کنید. مقداری اصطکاک در هر رابطه ای وجود خواهد داشت اما نه تا این حد.
- بهتر است ضمن آگاهی نسبت به هیجانات خود، احساسات و دغدغه های خود را به شیوه ای به اطلاع همسرتان برسانید که حالت سرزنش و تحقیر نداشته باشد و یا احساس تحت کنترل بودن به همسرتان ندهید (امر و نهی نباشد). در عین حال به فکر ادب کردن کسی هم نباشید.
-کسی که تمایل به بدگویی در مورد دیگران داشته باشد تا خودش نخواهد تغییری در رفتارش ایجاد نخواهد شد. ما نیز مأمور به تربیت و تأدیب کسی نیستیم و اگر هم بودیم توفیقی در این راه نخواهیم داشت. پس بهتر این است که درمواقع رنجش و دلخوری؛ احساس تان را به همسرتان بگویید و برایش توضیح دهید که چه رفتارهایی شمارا آزار می دهد. شاید همسر شما واقعا به این مسئله آگاه نیستند که برخی رفتارها تا چه حد باعث ناراحتی شما می شود. همچنین ایشان یا خانواده شان را متهم به عدم درک شما یا گفتگو در مورد خودتان نکنید. به جای آن احساسی که دارید بگویید. بهتر است جملات خود را با "من" شروع کنید. مثلاً:
- بازگو نکردن آنچه که باعث احساس ناخوشایند در شماشده سبب انباشت خشم می شود و این انباشته شدن خشم در نهایت می تواند باعث لطمه زدن به ارتباط شما شود. با همسرتان گفتگو کنید و انتظارات و توقعات خود را از زندگی مشترک با ایشان درمیان بگذارید. یادتان باشد شما همسر ایشان هستید نه یک والد که بخواهد تربیت کند و نه معلم که بخواهد چیزی را یاد دهد و نه درمانگر که بخواهد شخصی را درمان کند. شما با جنبه های مثبت ایشان به خود انرژی دهید و در صدد اثبات اشتباه شان نباشید.
آموزش غیرحضوری امپراطوری رابطه خدمت شما پیشنهاد می شود.
از اعتماد شما سپاسگزارم
علی اکبری-خانه توانگری طوبی
درود بر شما
ممنون برای توضیحات تکمیلی که داده اید.
درد و رنج تان قابل درک است و از بابت اینکه در این شرایط گاه احساس استیصال کنید هم حق دارید. به نظر می رسد باتوجه به توضیحات تان، ازدواج شما از سر آگاهی و اصول و قواعد درست پیش نرفته است و امروز دچار تبعات آن انتخاب شده اید.
محتوای نامه شما به گونه ای است که انگار شما خود را به دست شرایط نامطلوب زندگی سپرده اید و خود را کاملا بی سلاح، بی دفاع، بی هیچکس، بی توان و..... می بینید. و در برابر این مشکلات، قطع رابطه با خانواده همسر را انتخاب کرده اید. و علیرغم دیدن خیانتهای همسر یا اعتیاد به پورن و خودارضایی ایشان؛ شما همچنان به فکر ساختن زندگی با ایشان هستید.
البته این اشتباه نیست که از زندگی زناشویی چنین انتظاراتی داشته باشید یا به فکر ساختن زندگی باشید ولی مسائلی که نوشته اید نشان می دهدکه همسر شما دارای مشکلات جدی درخصوص مسائل روانشناختی هستند و اتفاقا لازمست با یک روانپزشک یا روانکاو به صورت حضوری ملاقات داشته باشید.
چنانچه فردی دارای مشکلات باشد (که تشخیص آن بر عهده متخصص است) حتی اگر گاهی علائم شدیدی بروز ندهد باز هم نمی توان انتظار داشت که مانند یک فرد بدون مشکل رفتار و زندگی کند. شما لازمست این بخش را بپذیرید و انتظار تغییرات چشمگیر (با توجه به عدم تمایل ایشان به مراجعه به رواندرمانی) نداشته باشید. در هر حال ایشان ازبستر خانوادگی مثبتی برخوردار نبوده و واقعیت ایشان و خانواده اش همین است که می بینید.
و اما " حس قربانی " یکی از حس های قوی و نیرومندیست که بسیار فلج کننده است. یک قربانی هر آنچه را که در اطرافش می بیند، عاملی می کند برای ضربه زدن دوباره به خود؛ تلخیه ماجرا هم در همین است که خود و توانمندیهایش را دیگر نمی بیند و فقط در انتظار اتفاق خاصی یا یک سخن خاص است که هرگز پیش نمی آید.
شما نه تمایل به مشاوره حضوری دارید نه تهیه دروس غیرحضوری، و منتظر شنیدن جمله ای از طریق مشاوره دراین سایت هستید که زندگی شما را ناگهان تغییر داده و ارتقا دهد. توجه بفرمایید که چنین فرمولی هرگز وجود نخواهد داشت و تا شما اقدام جدی برای تغییر نکنید، تغییری هم در کار نخواهد بود. ضمن اینکه باز هم خدمت تان عرض می شود که زندگی با فردی که دارای مشکلات روانشناختی است، دارای چالشهای فراوان بوده و آسان نمی باشد.
شما از مسئله خودارضایی همسرتان نوشته اید ولی در ادامه نوشته اید ایشان از رابطه جنسی راضی است؛ خب شما چطور؟ قلباً راضی هستید؟ اگر راضی هستید چه دلیلی دارد که به این موضوع اشاره کرده اید؟ دلیل شما برای سکوت در برابر خیانتهای ایشان چه بوده؟ آیا ترس از جدایی آنقدر در شما شدید است که در برابر این رفتار سکوت کنید؟
نامه شما پر از احساس خشم نسبت به همسر و خانواده ایشان است. بدیهی است که ادامه شرایط به همین ترتیب، کارکردی برایتان ندارد و حتی اوضاع را بدتر هم خواهد نمود. شما برای اینکه بتوانید کار مثبتی برای زندگی تان انجام دهید، ابتدا لازم است سهم خودرا ببینید، سپس چک کنید که با توجه به شرایط زندگی تان چه اقدامی می توانید انجام دهید. ارتقا و بهبود زندگی هزینه دارد، خواه در قالب مراجعه به درمانگر باشد، خواه به صورت استفاده از آموزشهای غیرحضوری مثل بهبود رابطه و شخصیت سالمتر.
بی شک در هر جهت که تصمیم بگیرید، با سختی و مشکلات همان جهت روبه رو می شوید و بناست که در همان جهت هم به رشد و تعالی برسید که قابلیت اش را هم دارید. فقط باید خودتان باور داشته باشید برای هرآنچه که تا به امروز تجربه کرده اید، شما هم " سهمی " دارید و برای آنچه تصمیم می گیرید، پس از این، تجربه کنید هم " سهمی " دارید. سهم داشتن به معنای مقصر بودن نیست، به این معناست که شما حق انتخاب دارید و انتخاب، مسئولیت و تبعات دارد. سهم خود را از زندگی برای خود، آگاهانه بازی کنید.
از اعتماد شما سپاسگزارم
علی اکبری-خانه توانگری طوبی
سلام دوباره خدمت شما
اینکه پیگیر هستید تا بتوانید نتیجه کسب کنید نکته ای مثبت در خصوص شماست.
مراجعه حضوری به یک رواندرمانگر را در اولویت کاری خودتان بگذارید. بهتر است فعلاً به این موضوع نپردازید که همسرتان می آیند مشاوره یا نه. ممکن است ایشان هیچگاه به این نتیجه نرسد که زندگی اش نیاز به تغییر دارد و صرفاً تلاش و توصیه شما نمی تواند کار خاصی برایش بکند. امادرمورد شما این تفاوت وجود دارد که به وجود مشکلات تان آگاه شده اید و تمایل به تغییر دارید و لازمست مهارتهای آن را باکمک حرفه ای کسب نمایید. درس غیر حضوری زیر نیز خدمت تان پیشنهاد می شود (کلیلک کنید):
موفق باشید
علی اکبری