سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

احساس حسرت از اینکه به موقع عمل نکردم و بهترین فرصت های زندگیمو از دست دادم

پرسش

تاریخ ثبت : 19 آبان 1397
1,818  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
ضمن عرض سلام
29 سالمه،27سالگی برای اولین بار عاشق شدم.اما متوجه نبودم وناخود آگاه اجازه ابراز به طرف مقابل ندادم حتی وقتی میخواست مادرش با من ملاقات کنه متوجه منظورش نشدم و طفره رفتم.بعدها سعی کردم در قالب سوال فنی فقط جهت قطع نشدن ارتباط .ولی شاید کافی نبود و فکر کرد فقط برای استفاده از تخصص اش باهاش صحبت میکنم .البته گاهی به من گفته میشه نگاه برتر ی دارم یا انگار کسی رو دوس دارم که بدیگران بی توجه ام. شاید فکر کرده باشه قبولش ندارم ولی من اواخر رفتار نسبتا دوستانه و با حترامی باهاشون داشتم برخلاف همه مردان که جدی ام .بعد از چند ماه یهو تمام کانال های ارطباتیش رو قطع کرد گفته بود شماره جدیدش رو به کسی ندن.دوست مشترکمون درموردش دروغ میگه، ممکنه از طرف من ام چیزی گفته باشه.الان شاید ازدواج کرده چون اهل ادواج بود.همزمان دنبال افزایش حقوقم هم بودم فرصت خوبی بود ،قانع شدن ولی باز تعلل کردم و شرایط شرکت طوری شد که نمی تونستن از یه حدی بیشتر افزایش بدن.بازهم قصور که این دفعه هم دلیل این بود که نمیخواستم هی اصرارکنم و شاید تردید برای پذیرش سمت جدید و ترس از توانایی انجام کار.الان از پس اش بخوبی بر اومدم فقط کوتاهی خودم باعث شد که به اصطلاح تا تنور داغ بود نچسبوندم.حالا احساس حسرت از دست دادن این دو موقعیت ایده آل خفم کرده حتی حس میکنم خدا هم میگه چیزی که خواستی دادم بهت خودت خرابش کردی.1سال از این وقایع میگذره هنوز حسرت میخورم و داره به سلامتیم صدمه میزنه.خصوصا که فکر میکنم شاید دیگه آدم به این محترمی و خصوصیات که بتونم دوستش هم داشته باشم ممکنه پیدا نشه. این که عشق یکباره و یه حالت درونیه نمیشه هرکس رو دوس داشت حتی با جایگاههای عالی.الان چطور رهاشم.سپاس

مهمترین سوال :

پاسخ پرسشگر

20 آبان 1397 ساعت 00:27
برای بهترشدن سردرد های ناشی از حس فقدان رابطه ایی که خودم نتونستم رشدش بدم به یوگا پناه بردم،اما گاهی حین مراقبه ها اشک میریزم.یه بارم روی کاغذ نوشتم و از خودم مغرت خواهی کردم یه مدت بهتر شدم دوباره.....الانم شروع کردم به درس خوندن که فراموش کنم.ولی هنوز گاهی مثل روز اول گریه میکنم و حسرت میخورم.تقریبا روزی نیست که به این موضوع اصلا فکر نکنم،همش میگم کاش اون موقع این جوابوداده بودم یا فلان کار رو کرده بودم.حس میکنم با ناشاگریم خودمو از زندگی ایی که دوس داشتم محروم کردم و حالامتحمل سختی ام
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

مونا گوشه
مونا گوشه
22 آبان 1397 ساعت 09:49

سلام بانوی گرامی

نامه شما را خواندم، درک می کنم که از دست دادن فرصت رابطه خوب عاطفی و فرصت شغلی برای شما چقدر دردناک و ناراحت کننده است.

و احساس غم و حسرت و افسوس به جا می گذارد.


در اینکه این ماجراها گذشته و یادآوری اش هم سخت و دردناک هست و الان برای آن موقعیت ها نمی توانیم کاری کنیم که شکی نیست، اما کاری که می توان کرد، بررسی این دو اتفاق و پیدا کردن  مانع هایی که داشتید  و فکری که می کردید است چرا که این کار کمک می کنه تا به اندازه،  سهم خودتون را در تصمیم گیری ببینید علت رفتار و ریشه آن را پیدا کنید و بتونید از تکرار این چرخه معیوب جلوگیری کنید.

در مورد شغلتون فرمودید علت تعلل " ترس از پذیرش سمت جدید" بوده در مورد رابطه چه مانعی داشتید؟

دقت کنید که در مبحث طرحواره درمانی، اینطور بیان می کنند که تله های شخصیتی برای بقای خودشون می جنگند و از طریق ورود به حوزه شغل و رابطه عاطفی هست که می توانند خودشان را تداوم بدهند، این موضوع را از این جهت خدمتتون عرض می کنم که اگر خرد این تجربه را دریافت نکنید و از این چرخه معیوب بیرون نیاید، باز هم این موقعیت ها برای شما تکرار خواهند شد به طوری که از روابط صمیمی و نزدیک شدن به افرادی که حتی دوستشون هم دارید اجتناب می کنید، خودتان را در یک پیله تنهایی حبس می کنید  که اگر چه امن هست ولی تنهایی اش به مرور زمان برای شما سخت می شود.


احساس حسرت عجیب نیست با گرم کردن سر خود به فعالیت های گوناگون از بین نمی رود بلکه سمج تر می شود و مدام در ذهن شما تکرار می شود، به جای انکار یک بار بنشینید و این احساس را بپذیرید ، با خود یک گفتگوی درست  و بالغانه داشته باشید  که در آن زمان بنا به چه منطقی و دلایلی این تصمیم را گرفتید، ممکن است الان برایتان دلایل منطقی نباشند، نقاط ضعف خود را بدون سرزنش کردن خود قبول کنید و از  غم از دست دادن رها شوید.هنوز زنده و سلامت هستید و فرصت زندگی کردن جبران کردن و تجربه کردن دارید.

این تصور که عشق یکبار اتفاق می افته و شما برای همیشه این فرصت را از دست دادید کاملا اشتباه است و شما می توانید عشق را دوباره تجربه کنید، دست از مقایسه و سرزنش خود باید بردارید تا بتوانید موقعیت های جدیدی برای خود خلق کنید.

با دریافتن خرد های این اتفاقات می توانید فرصت های آینده خود را بهتر استفاده کنید.

جا موندن در گذشته مانع بزرگی است برای ادامه راه شما دوست عزیز.

همه آدم ها اشتباه می کنند و حق اشتباه کردن هم دارند ، هزینه هایی هم بابت اشتباهاتشان می پردازند و راه جبرانش این است که بتوانید با گرفتن درس آن از تکرار آن اشتباه جلوگیری کنید .

به شما پیشنهاد می کنم که درس غیر حضوری  شخصیت سالمتر من را گوش دهید تا با تله های شخصیتی و تاثیری که در زندگی ما می گذارند آشنا شوید.

با تشکر از اعتماد شما

مونا گوشه - خانه توانگری طوبی

ادبیات محترمانه و بدون قضاوت : 6
کارآمدی پاسخ : 10
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ پرسشگر

22 آبان 1397 ساعت 13:20
ممنون از پاسخ شما چطور متوجه شم که دچار کدوم تله هستم.؟ من گاهی از اینکه نتیجه کارو نمیدونم از انجامش میترسمو صورت مسئله رو پاک میکنم.چون قبلا تلاشهایی کردم که نتیجه دلخواه نداشته.درمورد روابط عاطفی، ازدواج درخانواده ما خیلی مورد تاکیید نیست و در سال بالا ست و من فرزند اخر خانواده هستم و هنوز خواهر و برادرم ازداوج نکردن و تصمیم جدی هم ندارن. ولی مانعی برای ازدواج من نیست. اماهمیشه بطور ناخود اگاه در روابط به طرف مقابل یه stopمیدم.نمیدونم چرا اما وقتی که حس میکنم طرف مصمم شد برای تصمیمش یه رفتار رسمی میکنم که توی چهره اش خراب شدن همه تصوراتش رو میبینم اینکه شاید من فقط باهاش خوبم نه بیشتر،تا حالا هیچکس مستقیم از خودم رودر رو خاستگاری نکرده.همیشه در نوجوانی تلاش داشتم به کسانی که دوستم دارن بفهمانم که من تمایلی به شما و رابطه باشما ندارم.شاید دوس ندارم کسی فک کنه من عاشقشم.ولی قبلا اینکارو بقصد اینکه اون ادم بیشتر اذیت نشه و معطل، یا دچار سوتفاهم بشه که من دوستش دارم اون توفحه ایی هست انجام میدادم.ولی این بار واقعا اون ادم برام مهم بود اولین کسی بود که میدونستم خیلی کنارش بهم خوش میگذره و مورد اعتماده.ولی بازم شاید روم نمیشد که بفهمه دوسش دارم یا شک میکردم بهفمه همین رابطه دوستانه رو هم از دست بدم.شک میکردم که اونم دوستم داشته باشه گاهی تردید میکردم که شاید همینطوری قبولم داره نه بیشتر یا اگه منو دوس داره چرا با کسی دیگه هم شوخی داره.ولی ازنگاهش مطمئن میشدم از حرفای خیلی کوتاه و غیر مستقیم که بهم میگفت.میخواست مادرشو ببینم اما من فکر کردم دوستای دخترش همراهشن بعدا گفت مادرش بوده ،من منفی ترین برداشت رو کردم. اونم از رفتار من تردید میکردشاید براش مهم بوده که نه نشنوه.بعد ۶ماه کهدیدمش اونم هیجان زده بود که دوباره فرصت از دست رفته بدست اومده باهاش خوب بودم اما رسمی و کوتاه خداحافطی کردم شاید خجالت کشیدم که برای اولین بار کمی احساسم رونشون دادم اما یهو حالش گرفته شد و چهره اش در هم رفت.نمیدونم چرا اینطوری مینکم.الان میگم کاش حتی مستقیم میگفتم و از چیزی نمیترسیدم بهتر از حسرت بود
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه