سلام و خسته نباشید
من حدود 12 سال با همسرم رندگی میکنم و حدود 6 ماه از هم جدا شدیم و دوباره به خاطر اجبار خانواده و دخترم برگشتم.بعد از سه ماه از عقد فهمیدم مصرف کننده است ولی به خاطر اینکه به دیگران ثابت کنم میتونم و اشتباه نکردم موندم و قبل از عروسی به خانوادم گفتم ولی جالب این بود اونا هم چند ساعتی گریه کردن و هیچ . در یه دوره از زندگی یه آقایی وارد زندگی ما شد و 6 ماه در خونه ما حضور داشت و کاملا با مشکلات زندگی ما آشنا شد و اینکه به من گفت دعا مینویسم و همسرت رو مجبور به جدایی میکنم و این کار صورت گرفت بعد تازه همسرم فهمید چه کرده شروع کرد به پیش این دعا نویس و اون سرکتاب بازکن رفت حتی اداره من رفت پیش رئیس و اینکه این خانم با یکی نه بلکه با چند نفر بوده .مشکلات زیاد پیش آمد و من به خاطر اینکه حس میکنم تو این زندگی فنا شدم حال خوبی ندارم الان هم بدونم اذیتم نمیکنه و بچمو بهم میده جدا میشم ولی واقعا نمیدونم تصمیم درست چیه. میدونم دوستش ندارم چون بهترین روزهای زندگیم و سوختم و زندگی نکردم. میخواستم برگردم حتی مشاوره رفتم و در کمال صداقت همه چی رو رراش تعریف کردم و حتی گفتم من هنوز دوستش ندارم گفت بعد از مدتی درست میشه الان حدود دو سال دوباره گذشته ولی من فقط روز به روز حالم بدتر و بدتر میشه چون میدونم راهم درست نبوده از اول و حتی برگشت دوباره کمکم کنید تا بتونم به خودم کمک کنم و بعد دخترم

مهمترین سوال :