سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

ادامه دادن یا ندادن این رابطه

پرسش

تاریخ ثبت : 14 آبان 1395
526  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.من از اموزش های غیرحضوریتون استفاده میکنم(سفر زندگی،تله بی ارزشی،پس از شکست)و میخوام ازتون تشکر کنم که این درس هارو در اختیار کسانی میذارید که به تهران دسترسی ندارن.میخواستم چندتا سوال بپرسم.شاید این سوالم هیج ربطی به این سه تا درس نداشته باشه اما واقعا داره اذیتم میکنه و باید حلش کنم.از شما خواهش میکنم راهنماییم کنید... 2سال پیش با یه دختر اشنا شدم.حدودا یک سال و نیم رابطمون طول کشید از عید 95 هم جدا شدیم.بخاطره بی احترامی های شدیدی که به هم میکردیم و بی اعتمادی که بینمون بود و حرفاش که 2تا میشد رابطمون تموم شد،با زجر تموم شد.یا خیلی با هم بد بودیم یا خیلی با هم خوب،حد وسط نداشتیم.اواخر رابطمون پیش مشاور هم رفتیم اونم گفت که باید جدا شید.اما اوایل رابطمون رابطه جنسي كامل داشتيم.راستشو بخواید من تنها مقصر نبودم اما خب الانم مهم نیس کی مقصره.من واسه اینکه اين اتفاق توو رابطه ی با من افتاد باهاش نبودم چون واقعا دوسش داشتم و میخواستمش،باهاش بودم اما اون هی میگفت تو واسه این موندی و خیالش راحت نبود که من میمونم.مدام میگفت و میگه که اینده ی من خراب شده و مقصرش تویی.خیلی با هم کنش داشتیم.اما این اواخر واقعا داشتیم همدیگرو نابود میکردیمو مجبور به جدایی شدیم.اما من حاضر بودم باهاش بمونم ولی نه من میتونستم اینجوری بمونم نه اون بی تفاوت بودن من رو میخواست.خلاصه ش میکنم اقای دکتر،عید که رابطمون تموم شد اون رفت بلژیک(البته به گفته ی خودش من مطمئن نیستم که واقعا رفته بوده یا نه) رفت که اونجا بمونه و اینده ی که اینجا خراب شده و اونجا درست کنه.اما حالا برگشته،بازم داره همون حرفارو میزنه،نمیگم مقصر نبودم اما اون 100%منو مقصر میدونه.همیشه نگرانش بودم همیشه اینده ش واسم مهم بوده.اخه منم ادمی نیستم که ازارم به یه مورچه برسه چه بخوام اینده ی یک انسان رو خراب کنم.دیشب باهاش حرف زدم که میخوام از دلت در بیارم و دلت باهام صاف شه.اما بی احترامی میکنه و همش اون حرفارو میزنه.الان نمیدونم چیکار کنم واقعا ایندش واسم مهمه اما به قدری بی احترامی میکنه که اصلا پشیمون میشم از حرف زدن باهاش.یه دقیقه خوبه اما ده برابرش بد میشه.الان تنها چیزی که واسه من مهمه ایندشه،من مسئولیت خودمو توو این رابطه گردن گرفتم و میگیرم،تا اخرشم هستم.اما نمیتونم به اون بفهمونم که تو هم یه مسئولیتهای داشتی و داری اما اون اصلا قبول نمیکنه.این موضوع عین یه داستان باز توو زندگیه منه و تا حلش نکنم دلم اروم نمیگیره.شما میگید من چیکار کنم؟دوباره میتونیم با هم باشیم یا باید کار دیگه ی انجام بدیم؟اینجوری که من فهمیدم انگار هنوز یه حسای بینمون هست.اما واقعا مغزم دیگه کار نمیکنه.من از شما خواهش میکنم کمکم کنید.این موضوع داره بدجور اذیتمون میکنه.اگه جزییات بیشتر هم خواستید حتما بهتون میگم... یه چیز دیگه ی هم بهتون بگم.هر اتفاقی هم که توو این رابطه افتاده باشه(بی احترامی،فحش،له شدن غرور)من اصلا نتونستم و نمیتونم چشمامو رو ایندش ببندم.درسته بعضی وقتا به خودم میگفتم اون داره اینکارو میکنه داره اون کارو نباید واست مهم باشه اما باز به خودم میگم اون هرچقدرم بد باشه توو رابطه ی با من این اتفاق افتاده باید حلش کنم(دقیقا مثل الان که دارم این ایمیل رو میزنم،توو فکر کاراشو،حتی عکسی که گرفته بود هستم)... بازم ممنون

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
01 مرداد 1396 ساعت 14:14

درود بر شما دوست گرامی

علاقه و دلبستگی عاطفی، نیروی قدرتمندی است که در عین حال که می تواند حس مثبتی به ما بدهد قدرت ضربه زدن به ما را هم دارد. هر جدایی ای مانند از دست دادن یک عزیر دردناک و سخت است.

رابطه ای که در این مدت طولانی شکل درستی نگرفته و با توجه به توضیحاتی که داده اید به احتمال فراوان شکل هم نخواهد گرفت، هرچه زودتر پرونده اش را ببندید. برای اینکار کافی است به هزینه ای که در این رابطه کرده اید و سودی که دریافت کرده اید ، بیندیشید. کفه کدامیک از این دو ، سنگین تر است ؟

شرایط شما قابل درک است و چه بسا با این انتخاب، متحمل درد زیادی بشوید. در عین حال وقتی رویدادها و اشتباهات گذشته را می پذیریم، به خود فرصت و شجاعت میدهیم به سوالهای بی پاسخ زندگی مان که سالها از آن اجتناب کرده ایم پاسخ بدهیم و اینکه سهم خود و مسئولیت مان رادر زندگی بپذیریم. این نوع نگرش حالتان را بهتر می کند. چرا که با نگاهی عمیق تر و گسترده تر به زندگی و انتخاب هایتان، دست از سرزنش و انتقادهای درونی شده ( مثلا در خصوص سرنوشت دوست تان یا ارتباط جنسی که با او داشته اید) بر داشته و خواهید توانست روابط و شرایط مطلوب خود را در ادامه مسیر زندگی به دست آورید.

برادر گرامی، قرار نیست ما خاطرات گذشته را به طور کلی فراموش کنیم. ولی قرار هم نیست این زخم همیشه باز بماند تا عفونت کند. بناست که جراحت عاطفی شما بسته شود گرچه ردش باقی بماند. رابطه ای که براساس نوعی احساس ترحم ادامه یابد نمی تواند سالم و هدفدار باشد. هر چه زودتر بتوانید ارزیابی بالغانه تری از مسئله داشته باشید، سرمایه گذاری پر سودی  را برای حال و آینده خود، رقم می زنید.


از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری-خانه توانگری

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه