به نام خدا
از اینکه سوال من را خانم علی اکبری پاسخ دادند متشکرم.
خانم علی اکبری نوشته بودند که :باید اولویت هایی را درنطربگیرم وبعد باتوجه به این اولویت ها باید برنامه برای آینده ام بریزم.
من نمی دانم چگونه استعدادها وعلایق راپیداکنم؟این سوال اولی است که دایم ازخودم می پرسم.
سوال دوم :من چگونه باید ازدام تردید وشک بیرون بیایم چون 10سال پیش درحوزه علمیه رشته مبلّغی را انتخاب کردم که مدرک بگیرم وبروم جایی استخدام شوم که آن هم نشد وبعدازتمام شدن دوره ی تحصیلی ام که 5سال بود .چون نتوانستم ازدواج کنم 5سال خانه نشین شدم البته مدتی تدریس کردم ولی رهایش کردم .ودرتمام طول این 10سال فقط باخودم کلنجارفتم وآرزوی مرگ کردم .
حالا دوباره سرخط زندگیم است البته برای دهه ی سوم زندگی ام برای اینکه ازسی سالگی تا40سالگی به ناکامی وناراحتی وافسردگی وپرخاشگری وبیچارگی طی نشود!
بعداز 10سال لیسانس دستم آمده وپایان خدمت برایم صادرشده.
می خواهم ازاین به بعد خوب زندگی کنم .ولی چگونه خوب زندگی کنم؟این سوالی است که ازسال 1387بارها ازخودم پرسیده ام ولی جوابی برای آن پیدا نکرده ام چراکه من به این نتیجه رسیده ام که هر چه تلاش کرده ام کاری صورت نداده ام!!!
من بعداز 10سال بیچارگی وناراحتی ازدواج کردم تا بروم تبلیغ وبرای خودم وسیله ی زندگی وپس اندازی جورکنم وبعدزندگی کنم.
درطول این 10سال به خودم می گفتم که :بعدازگرفتن مدرک سراغ کاردیگری می روم :سناریوهایی که الان هم به آنها فکرمی کنم:
1-با لیسانس حوزوی می روم امتحان سردفتری ازدواج می دهم وسردفترازدواج می شوم وزبان یاد می گیرم ودرآموزشگاه زبان درس می دهم.این خوب است ولی من هیچ وقت به این آرزو نمی رسم چون به قول یکی از حوزوی ها تو دچار((درماندگی آموخته شده ))هستی و لَخت وبی حرکت هستی وبه وضع موجود راضی شده ای!!!!
2-درحین تبلیغ درس می خوانم ومدرک فوق لیسانس همین رشته ی تبلیغ را می گیرم کما اینکه این کاررا کرده ام ولی اصلا خشنودنیستم ولی چون نمی دانم که آینده چه می شود این مدرک را می گیرم چون من هیچ اراده وتوانی برای خروج از حوزه ندارم(همان درماندگی آموخته شده )ودرحین تحصیل غیرحضوری سطح تحصیلی ام را برای گرفتن شهریه بیشتر بالا می برم (اگربتوانم چون 2سال است که نتوانسته ام): ازاین گزینه ناخشنودم ولی چاره ای ندارم چون من هرچه که تلاش هم بکنم دیگرکاری برای خودم نمی توانم بکنم ومن تاآخرعمر باید بااین امر چه بخواهم وچه نخواهم باید کجدارومریز واستخوان لای زخم بسازم!ا
3-همین جوری وبی برنامه وهردم بیل زندگی کنم چون پدرمن می گوید الان هم می گوید وهروقت به من سرمی زند می گوید وازسال 87 شمسی تاکنون می گوید:برنامه ریزی برای زندگی ممکن نیست!هدفی درزندگی نیست ! این چیزهایی که تو دایما از آن صحبت می کنی مانند علاقه به رشته وکار-آرامش وموفقیت وجود نداردوهدف توباید تبلیغ باشد !تو10سال درحوزه بودی وباید درمناطق محروم تبلیغ کنی تا 20سال باقیمانده ات تمام شود وبازنشسته بشوی وبعد آ ن وقت همانطورکه من بعداز30سال خدمت یک پیکان خریدم توهم مثل من!!وبچه دارشو تا حق اولاد به تو بدهند .ومن دردلم می گویم باید یک نکبت مثل خودم رابه افراد دنیا اضافه کنم:اعصاب خردی ثانیه به ثانیه برای به پایان رسیدن 20سال !!!!
4-تحصیل دانشگاهی می کنم:چندسال تبلیغ می کنم وبعد می روم دانشگاه درس می خوانم ولی چه رشته ای بخوانم نمی دانم چون من هیچ رشته ای را درش نمی توانم موفق شوم !اصلا من می توانم فوق لیسانس قبول شوم ؟!
5-بعداز 2یا3سال تبلیغ بروم قم فقه واصول بخوانم ومجتهد شوم -اگربتوانم بشوم-ویا رشته ی قضاوت بخوانم اگر قبول بشوم !!!
6-حرف رواندرمانگر مرکز مشاوره حوزه ی قم درست دربیاید که به من گفت :باید حال روحی ات خوب شود بعد رواندرمانی راشروع می کنیم وبه تحصیل وهرچه که درزندگی ات دوست داری می رسی:10سال به بیچارگی گذشت حالا هم همان طوری باید طی شود وزندگی همین است که هست!!!
7-همه ی این احتمالات رابررسی کردم وبه این نتیجه می رسم که من همین پیشنمازکه هستم هستم ودایم بایدازاین روستا به آن روستا بروم .همین هم ازسرم زیاداست!!!!!تاته زندگی باید بیچاره باشم .چون من هیچ کاری دراین 10سال نتوانستم برای خودم بکنم.
ودست آخراینکه :
پدرمن می گوید :توخودت راباید باورکنی اگرباورکردی زندگی ای می کنی که همه حسرتت را بخورند به هرچه دلت می خواهد می رسی
!استادمن درحوزه 7سال پیش گفت:تو باید خودت راباورکنی باید تسبیح دست بگیری وبگویی من می توانم . وسوالی که من همواره از خودم پرسیده ام این است : من چه چیز را توانستم ؟!
مهمترین سوال :