سلام
پسری 28 ساله هستم اخیرا با خواهر یکی از دوستان اقدام به معاشرت داشتم جهت امکان سنجی اولیه برای ورود به رابطه ی پایدار.
در طول مدتی که ارتباط اولیه داشتیم وزن احساسی بر موضوع زیاد حاکم نبود و در تلاش برا تحلیل ارزشها،ملاک ها و سایر متغییرها بودیم.البته نقش خودم در اینچنین جهت دهی پر رنگ بود.
فشار زیاد تحلیلی و منطقی از طرف خودم منجر شد تا ما در مدت زمان بسیار کوتاهی با چالشهای زیادی مواجه بشیم و خودم هم بارها عنوان کردم که هدفم از این بحثها ورود به رابطه ی عاطفی و نهایتا ازدواج با اشرافیت واقعی به نقاط چالشی هست.
نتیجه ی این نگاهم نهایتا علیه خودم تمام شد.ایشان با یک نگاه حسابگرانه به من گفتن که درامد ماهیانه شون 7 الی 10 میلیون هست و اگر من چنین عدد مالی رو ندارم این رابطه نمیتونه ادامه داشته باشه.
من سالها در حوزه ی کسب و کارها فعالیت داشتم و از کارمندی در سطح مناسب مهندسی استعفا دادم و حالا تو مسیر ایجاد یک کسب و کار مستقل هستم و تعبیر ایشون از موقعیت شغلی من یک کسب و کار مبتنی بر رسک بود که خودش رو فردی مناسب برا این ریسک پذیری نمیدونست.و چون خودشون داروساز بودن این حق رو میداد که با نگاه ارزشی داوری، فردی انتخابگر نسبت به حوزه ی فعالیتی من باشه.
من نگاهم به بلوغ مالی در رابطه اینطور هست که طرفین دنبال وضیعت مطلوب آماده نبایستی باشن و در ساختن این زندگی در بخش مالیش هم سهیم باشن.
من هم در این بین اشتباه های متعددی داشتم که منکرش نیستم ولی واقعا نمیدونم الان این گزارشی که براتون ارسال میکنم کجاش نقطه ی اساسی هست که باید زیاد یاد بگیرم ازش تا جزء تجربه های مطلوب این رابطه باشه.
نگاه متعاقب تحلیلی و منطقی ایشون نقطه ی بسیار جذاب برام بود هر چند اختلاف نظرمان کم هم نبود.
مهمترین سوال :