با سلام.من با مادرم واقعا مشکل دارم طوری که بدون استثنا ما هر روز با هم بحث داریم که ممکنه کوچیک باشه یا بزرگ.مشکلم با مادرماینه که به شدت نگرانه دایم میخواد همه ما رو کنترل کنه و حرف زدنش هم خیلی تحقیر امیزه که این مورد واقعا منو عصبی میکنه قبلنا من دعوا رو شروع میکردم ولی یکی دو ساله که من واقعا کاری بهش ندارم و سعی کردم همین جوری بپذیرمش ولی اون ول کن ماجرا نیست و تا دعوا راه نندازه بیخیال نمیشه.از گیر دادن به نماز و موبایل و کارم و رفت و امدم گرفته تا هر چیز درشت کوچیک کافیه چیزی طبق میلش نباشه اون وقته که یه داستانی درست میکنه و جالبیش اینجاست که انتظار داره ما دایم بله چشم گوش باشیم و اعتراض ما رو بی احترامی تلقی میکنه این جور بگم که هیچ حقی برای ما قایل نیست.البته اینم بگم همیشه این طور نیست ولی تو اکثر موارد همین مدلیه که گفتم.حالا با همه این تفاسیر که از وقتی که یادم میاد ما یه روز اروم نداشتیم .یه بار یکی از خواستگارام ازم پرسید رابطه شما با مادرتون چه جوریه و من تو اون لحظه خشکم زد و واقعا نمیدونستم چی جوابشو بدم .واقعا چی باید بهش میگفتم میگفتم که ما هر روز با هم بحث داریم و ممکنه سالی یک بار نظراتمون با هم یکی باشه.این موضوعو کی باید به خواستگارم بگم ایا اصلا باید بگم یا جلوش تا اخر عمرم ابرو داری کنم.اگه جلسه اول پرسید چی کار کنم؟؟؟

مهمترین سوال :