سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

چرا من مثل بقیه نیستم؟؟؟

پرسش

تاریخ ثبت : 05 فروردین 1396
6,798  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
با سلام

دختری بیست و هفت ساله و درونگرا هستم. در دو رابطه که با جنس مخالف داشتم متوجه شدم که تا زمانی که با طرف مقابلم در ارتباط هستم، زندگی عادی و معمولی خودم را دارم و احساس میکنم بود یا نبود طرف مقابلم برایم اهمیتی ندارد. حتی زمانی که با هم بیرون میرویم دوست دارم زودتر برگردم خونه. بسیار اتفاق می افتاد که درخواست ملاقات از طرف مقابل بود و من به بهانه های مختلف کنسل می کردم.
اما پس از جدایی بسیار احساس دلتنگی و تنهایی میکردم. یعنی تا زمانی که با کسی هستم احساس میکنم دوستش ندارم. اما زمانی که رابطه تمام می شود به شدت احساس دلتنگی میکنم. به طوری که الان حدود یک سال از اتمام یک رابطه هفت ماهه گذشته و من هنوز ایشان را فراموش نکردم و ادامه زندگی برایم بسیار سخت است. در حالی که ایشان بلافاصله پس از جدایی، با کس دیگری وارد ارتباط شد. هر دو نفر به من گفتند که تو دختر سرد و مغروری هستی، در حالی که به نظر خودم اصلا اینگونه نبود.

مهمترین سوال :
به نظر شما آیا میتوان از گفته دو نفر به این نتیجه رسید که من دختر سردی هستم؟ شاید آنها از من توقع بیجا داشتند؟ لازم به ذکر است که هر دونفر با گذشت چند سال مجددا برگشتند.

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

شایان غدیری
شایان غدیری
08 فروردین 1396 ساعت 15:15

سلام دوست گرامی


توضیحات شما را خواندم. همانطور که می دانید سازگاری و ناسازگاری روابط اولیه ما با والدین بر جنبه های دیگر زندگی بزرگسالی مان تاثیر می گذارند. ما به واسطه ی رنگ های لنزی که از نوع روابط اولیه ساخته می شوند دنیای مان و روابط آینده مان را می بینیم.

 به نظر می رسد بخشی از شکل و روند روابط شما متاثر از الگوی دلبستگی ناایمن ( بی تفاوت/مضطرب ) باشد. این الگوها تحت تاثیر ارتباط اولیه با والدینی که گاهی به نیازهای تان توجه داشته و گاهی بدون توجه به نیازهای اساسی تان رفتار و یا در برخی مواقع  در برخورد با نیازهاتون، سرزده و یا دوگانه  عمل می کرده اند شکل گرفته اند. این تناقض و دوگانگی،  زمانی که کیفیت رابطه والدین نیز با یکدیگر مطلوب نباشد به شدت تشدید می شه. با این حال این بی تفاوتی در روابط،  ممکن است از سوی دیگران به اشتباه،  سردی و غرور  و یا درگیری  ذهنی تان بابت روابط از دست رفته،  به مهرطلبی تعبیر بشه. بی تفاوتی اضطراب گونه، بلوک و یا اجتناب از ورود به رابطه ی نزدیک، ممکن  است بازآفرینی بخشی از رفتارهای متناقضی باشد که والدین یا مراقبان نزدیک،  با شما داشته اند.


خب . ما این الگوها را شناختیم حالا چه کاری می تونیم برای تغییر آنها انجام بدیم. طبیعتاً تغییر الگو با توجه به این که از یک سو با خلق و خو و  از سویی نیز  با تکرار و تداوم آن همراه بوده ، دشواره با این حال تا حدودی قابل ترمیم است.


یکی از راهکارهای مهم ،  وارد شدن در ارتباط با افرادی ست که الگوهای دلبستگی سالم تری را نسبت به شما داشته اند. این ارتباطات در ابتدا صرفا نردیک و عاطفی نیست و میتواند تعامل با دوستان و یا همکارانی باشد که این الگو را در جریان ارتباط دریافت می نماییم. 


بخشی از بازداری برای ورود به روابط، ممکن است به واسطه برخی گرایشات درون گرایانه تان باشه. آنها را شناسایی کنید. فرصت هایی را که به واسطه این گرایش از دست داده اید را بررسی نمایید.درون گرایی به معنای انزوا نیست. با این حال ، تردید، وسوسه و اضطراب در انزوا بیشتر است. تلاش نمایید در عین احترام به گرایشات خود، کمی بیشتر مشغول تعاملات اجتماعی سودمند گردید. پویاییِ روابط ، به توازن و تعدیل احساسات شما کمک می کنند. دیدن تجارب گوناگون دیگران و تبادل الگوهای سازگارانه می تواند انعطاف پذیری بیشتری را به همراه داشته باشد. مثلِ دیگران بودن الزاماً حامل رضایتمندی ما نیست. ما تلاش می کنیم از رهگذر روابط با دیگران و کسب تجارب جدید ، بیشتر به خودمان و هویت فردی و اجتماعی مان شبیه تر و نزدیک تر شویم. 


از دریچه نگاه تان به گذشته ، تلاش نمایید احساس خود را در قالب یک روایتِ منسجم بیان نمایید. نوشتنِ یک داستان منسجم از زندگی تان در درک چگونگی  تاثیر تجارب دوران گذشته بر زندگی کنونی تان کمک کننده است. زمانی که روایت پیوسته ای را از زندگی و روابط گذشته تان می نویسید، بامرور و بررسی جریانات موجود در آن  همزمان به بازسازی ارتباطات ذهنی کلیشه ای در مغز نیز اقدام می کنید و این به تدریج می تواند امنیتِ بیشتری را ( که حلقه مفقوده در تعاملات شما بوده است) در درون تان و روابط پیش رو پرورش دهد.


چهارمین راهکار، ورود به رواندرمانی است. چرا که خود رواندرمانی مطلوب و استاندارد،  فرصتی برای ارائه یک الگوی دلبستگی ایمن می شود. رواندرمانی می تونه فیلترهایی را که از پشت اون، جهانتون رو می بینید شناسایی کنه. صداهای انتقادگر درونی تون رو بشناسید و راهبردهای ناسالمی را که  که در جریان تجربه ی درد عاطفی بکار می برید را بهبود بخشید.



با تشکر از اعتماد شما

شایان غدیری


معرفی درس
قدرتهای درونگرایی
بسته کامل مجموعه شخصیت سالمتر من (4 جلسه)
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه