سلام..ممنون از پاسخ کاملی که به سوالم قبلی من دادید.با توجه به تمام قضایا و مشورتی که با ادم های با وضعیت خودم گرفتم تصمیمم به جداییه.حس میکنم نمیتونم به این آقا به عنوان همسر فکر کنم و توی زندگی سرخورده میشم.اگه ازدواج کنم از ته دلم نخواهد بود و همیشه کمبودی توی دل و زندگیم حس میکنم.برای همین راضی به جدا شدن شدم.اما مسئله ای که فکرم رو مشغول کرده و اذیتم میکنه خاطراتیه که توی این مدت با این آقا برام ساخته شده.میترسم خاطراتی که داشتیم منو تحت تاثیر قرار بده..نتونم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم برای ازدواج با شخصه دیگه و اینکه جاهایی که رفتیم،اینکه هر جایی برم ک قبلا با هم بودیم منو یاد اون بندازه و زندگیم تحت تاثیرش قرار بگیره.اینکه آیا به کسی که می خوام باهاش ازدواج کنم در مورد این قضیه مدیونم؟میدونم ک نباید چیزی بگم. به خودم ربط د اره ولی حس بدی دارم...من تا حالا ازین تجربه ها نداشتم..ممنون میشم بگید چطور از این فکرها رها شم.
سوال دیگم اینه که من هنوز به اقایی که باهاش بودم جواب قطعیمو ک منفیه ندادم.چون میترسم با حرفا و ناراحتی های بیمورد نذاره روی حرفم بمونم.چطور باید باهاش برخورد کنم؟
مهمترین سوال :