سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

در آستانه‌ی طلاق عاطفی

پرسش

تاریخ ثبت : 26 آذر 1397
1,863  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
من در چهارده سالگی و همسرم شانزده سالگی با هم دوست شدیم، بعد از یازده سال دوستی، ازدواج کردیم. بعد از هفت سال از ازدواج به اصرار همسرم بچه‌دار شدیم. عشق و عاشقی دوران ما با الان خیلی فرق داشت، علیرغم احتلافات زیاد و تله‌های شخصیتی مختلف هردو، با هم کنار میومدیم و همدیگه رو دوست داشیتم، ولی الان یک ساله همه چیز فرق کرده و بیشتر این منم که فرق کردم. اون صبر و گذشتم رو از دست دادم و عشق و ‌علاقه‌ای که باعث میشد از مشکلات چشم‌پوشی کنم، انگار پنهان شده، درست انگار کینه و حرص مثل خاکستر روی آتش رو گرفته باشه و نذاره آتش عشق شعله‌ور بشه. بعد بیست سال که با هم بزرگ شدیم، تازه دارم مطمئن میشم که اصلا هیچوقت من رو ‌اونجوری که فکر میکردم دوست نداشته و بر حسب وظیفه و یک سری ترسهای مرام و معرفتی با من مونده بوده! نمیشه آدم کسی رو دوست داشته باشه و اصن براش مهم نباشه، نه محبتی، نه احساسی، نه اظهار علاقه‌ای، هیچ کاری نمیکنه که ‌نشانه‌ی عشق باشه. از اول تقریباً همین مدلی بود، ولی من میگفتم عیب نداره، مدلش اینه، کنار میومدم، اگر چه غصه میخوردم. ولی الان چند وقته دیگه زیادی بهم فشار میاد. دیگه نمیتونم کنار بیام. منم دارم تلافی میکنم، منم اجتناب میکنم از عشق، توجه و احساس. واسه‌ی همین بینمون خیلی فاصله افتاده. اصن دیگه کاری با هم نداریم، فقط حرفهای روزمره،‌ اون هم خیلی کم. واقعاً سردرگمم، دلم نمیخواد جدا شیم. هم دوسش دارم، هم نگران دخترمم. هم ادامه‌ی این وضعیت فعلی خیلی عذاب‌آوره. جالب تر از همه ابنه که ایشون انگار اصلا مشکلی با این شرایط نداره‌ و هیچ تلاشی نمیکنه برای اینکه بخواد چیزی رو تغییر بده یا حتی بدونه که مشکل چیه. من از لحاظ عاطفی خلأ شدیدی دارم از حانب ایشون. حتی پیش مشاور هم میرم ولی هیچ فایده‌ای نداره.

مهمترین سوال :
ازتون میخوام کمکم کنید که چطور میتونم زندگیم رو از این وضعیتی که هست خارج کنم؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

الهه دهقانیان
الهه دهقانیان
08 دی 1397 ساعت 23:12

با سلام واحترام

نامه تان را که میخواندم متوجه احساس نارضایتی شما از روابطتان باهمسرتان شدم .از آنجاییکه روابط زوجین دارای ابعاد گوناگون است میتواند بر روح وجسم آنها بصورت مستقیم وغیر مستقیم تاثیر گذار باشد، بنابراین داشتن رابطه عاطفی موفق با همسر میتواند انگیزه کافی را برای ادامه زندگی در آنها ایجاد کند . اما با توجه به مواردیکه در نامه تان ذکر فرمودید به نظر میرسد با توجه به مشکلات ارتباطی بین شما وهمسرتان این انگیزه بسیار کمرنگ شده است ، بنابراین لازم است چند مورد را مد نظر قرار دهید تا بتوانید با بررسی منطقی مشکلات بتوانید به علت این مشکلات واقف شوید.از آنجایی که آشنایی شما در سنین نوجوانی بوده است درست زمانیکه ثبات هیجانی وجود نداشته وبلوغ روانی رخ نداده ، بنابراین طبیعی است که انتخاب بالغانه ای صورت نگرفتهباشد اما وابستگی ایجاد شده است.

مورد دیگر که قابل تامل است اینست که با وجود مشکلات شما در این چندین سال در یک سال اخیر چه مسئله بوجود آمده است که تا این حد خشم شما را شعله ور کرده است؟

مورد دیگر که در نامه تان کاملا مشهود بود این است که شما در طی این چندین سال به جای حرف زدن در مورد مسائل وبیان احساساتتان ، سکوت کرده اید وتصمیم گرفته اید در مورد مشکلاتتان بحث وگفتگویی نداشته باشید.این شیوه نه تنها مسائلتان را حل نکرده بلکه به مشکلاتتان افزوده شده وخشم شما را بیشتر کرده است به طوریکه اکنون شما احساس قربانی بودن در زندگی میکنید وبه دنبال تلافی هستید چرا که در زمانی که باید صحبت میکردید سکوت کرده اید واکنون شما دارای واکنشهای افراطی و افکار منفی شده اید.یکی از مهلک ترین موارد در ارتباطات زناشویی افکار منفی نسبت به یکدیگر وعدم صمیمیت میباشد.

بنابراین پیشنهاد من به شما این است که در یک زمان ومکان مناسب از احساستان برای همسرتان حرف بزنید.سعی کنید واقعیت را بیان کنید ، سپس از احساستان بگویید ودرنهایت پیشنهادتان را برای حل مشکلتان بیان کنید.

باید سعی کنید زمانیکه برایتان مشکلی بوجود می آید سر همان موضوع به بحث بپردازید ومسائل گذسته را بیان نکنید چرا که این موقعیت فقط باعث پیچیده شدن مشکلات میشودبه طوریکه هیچ راهی برای حل مشکل اصلی باقی نمی ماند.

سعی کنید سهم خودتان را هم در بوجود آمدن شرایط کنونی در نظر بگیرید .

نکته حائز اهمیت دیگر که در نامه تان وجود داشت این بود که فرمودید رفتن به مشاوره برایتان فایده ای نداشته ، توجه فرمایید که یک مشاور وظیفه اش حل مشکلات مراجعین نمی باشد پس نباید انتظار معجزه از مشاور داشت بلکه ایشان چراغی بر سر راه مراجعین روشن میکند تا آنها بتوانند درست ببینند ودرست تصمیم بگیرند.

درنهایت خاطر نشان میکنم داشتن رابطه عاطفی خوب ، مهارتی است که نیاز به آموزش دارد .

باسپاس از اعتماد شما

الهه دهقانیان

خانه توانگری طوبی


معرفی کتاب
من کامل نیستم ولی خوشبختم، ترجمه فاطمه السادات موسوی

معرفی درس
مجموعه نبوغ عاطفی 3
بسته غیر حضوری از من خشنود تا سرور
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ پرسشگر

09 دی 1397 ساعت 00:20
ممنون و متشکر از توضیحاتتون.راستش باید بگم من شاید واقعاً ۹۰٪ این مسائل رو میدونم،مشکلات حل نشده‌ی کهنه‌ی زیادی داریم،که البته بیشتر من دارم،و دقیقاً از حرف زدن و بیان مشکل بخاطر عکس‌العمل و پاسخ نامناسب همسرم ناامید شدم و ترجیح دادم دیگه هیچی نگم و بریزم تو خودم،که به عواقب این کار هم آگاهم ولی واقعاً نمیدونستم باید چیکار کنم.من همش فکر میکردم که اگر همسرم حرفای منو ازدهن مشاور یا یه شخص ثالث بشنوه قطعاً متوجه نقصان ارتباط و علاقه‌ش میشه و حتماً اقدامی میکنه،ولی نکرد و باز هم منو مقصر دونست.ولی من فقط ازش محبت و توجه میخواستم همیشه.دیگه این آخریا به این نتیجه رسیدم که اصلا‌ً منو دوست نداره،چون اگه دوست داشت اصلاً نمیذاشت این مسایل پیش بیاد.بطور مثال آدم کسی رو که دوست داره دلش میخواد به خرفاش گوش بده و وقتس داره براش چیزی تعریف میکنه با جون ودل گوش میده نه اینکه خودشو مشغول به موبایل کنه.اگه دوست داشت صبح که چشم باز میکرد تو رختخواب با اینکه منو میدید اول نمیرفت سراغ موبایلش.با احترام و همدلی رفتار میکرد.داد نمیزد،کتک نمیزد ولو اینکه من اشتباه کرده باشه.تو جمع بد حرف نمیزد.فکر نمیکرد که همه‌ی کارا با زن خونس و مرد فقط باید کار کنه.به علایق و سلایق منم احترام میذاشت.انقدر دنبال بازی برد و باخت زندگی با من نبود.انقدر منو نادیده نمیگرفت.سعی میکرد خوشحالم کنه.با چیزایی که میدونست لذت میبرم و‌خوشحالم میکنه اقداماتی میکرد.بعد از بچه دار شدن گاهی میگفت عزیزم تو هم خسته و کسل شدی برو یه کم مثلاً با دوستات بیرون خیالت از بچه راحت باشه.اینا مثال مسائلی یود که عمیقاً منو آزرده کرده و البته ناامید.هزارتا از این مثالها دارم که بگم.ولی فکر کنم متوجه نوع مشکل من شدید.به کلام که نمیکه،به رفتار که نمیکنه،از راهای غیرمستقیم هم استفاده نمیکنه!پس من چجوری باید به عشق و زندگیم دلگرم بشم؟با حدس و‌گمان.من شدیداً خلأ عاطفی از جانبش دارم و نیاز دارم به اون عشق و علاقه و درک به عنوان نیروی محرکه زندگیم.جالبه که ایشون همیشه میگه من با سحر مشکلی ندارم!از زندگیم راضیم!اوکی،پس من چی؟ البته تصمیم دارم درس نبوغ عاطفی رو گوش بدم و ازش بخوام که اون هم گوش بده. امیدوارم مؤثر واقع بشه. ممنونم که وقت گذاشتین🙏🏼
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

الهه دهقانیان
الهه دهقانیان
09 دی 1397 ساعت 10:40

سلام دوباره مرا پذیرا باشید

کاملا قابل درک است که در چه شرایط سختی قرار دارید واحساستان ناخوشایند است، ولی بهتر است انتظاراتتان را کمی دقیق تر بررسی کنیم تا به این حد ناامید نباشید. اولین مسئله اینست که هیچ فردی نباید فکر کند با ازدواج خوشبخت میشود یا همسرش میتواند او را خوشبخت کند چرا که ما در طول روز با خودمان سی، چهل درصد مشکل داریم ورفتارهای خودمان را نقد میکنیم بنابراین این تعارضات با همسرمان بالطبع بیشتر است. پس تا زمانیکه شما انتظار داشته باشید بهبود رابطه تان واحساس خوب شما فقط منوط به تغییر همسرتان است نمیتوانید به هدفتان برسید . درست است که رفتارهای همسر شما برای رابطه تان آسیب زننده است، اما حتی اگر همسرتان نیز به این مشکلات توجهی نداشته باشند ، ونخواهند سهم خودشان را در زندگی بپذیرند شما میتوانید به تنهایی برای بهبود این رابطه وایجاد حس بهتر در خودتان تلاش کنید.بپذیرید که خوشبختی خیلی ربطی به اتفاقات بیرونی ندارد واز درون ما نشأت میگیرد، تمام خوشبختی مربوط به اینست که بتوانیم کنترل خود را داشته باشیم نه کنترل دیگران، پس سعی کنید بر روی رفتارهای همسرتان کمتر متمرکز ودقیق شوید.

خودتان را قربانی گذشته واتفاقاتی که افتاده ندانید ، سعی کنید با در نظر گرفتن سهم خودتان واصلاح آن به بهبود روابطتان کمک کنید واحساس رضایت از زندگیتان را منوط به همراهی وتوجه همسرتان  ندانید.

پیشنهاد میکنم کتاب من کامل نیستم ولی خوشبختم، ترجمه فاطمه السادات موسوی را مطالعه فرمایید.

با سپاس از اعتماد شما

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

الهه دهقانیان
الهه دهقانیان
09 دی 1397 ساعت 11:15

سلام دوباره مرا پذیرا باشید

کاملا قابل درک است که در چه شرایط سختی قرار دارید واحساستان ناخوشایند است، ولی بهتر است انتظاراتتان را کمی دقیق تر بررسی کنیم تا به این حد ناامید نباشید. اولین مسئله اینست که هیچ فردی نباید فکر کند با ازدواج خوشبخت میشود یا همسرش میتواند او را خوشبخت کند چرا که ما در طول روز با خودمان سی، چهل درصد مشکل داریم ورفتارهای خودمان را نقد میکنیم بنابراین این تعارضات با همسرمان بالطبع بیشتر است. پس تا زمانیکه شما انتظار داشته باشید بهبود رابطه تان واحساس خوب شما فقط منوط به تغییر همسرتان است نمیتوانید به هدفتان برسید . درست است که رفتارهای همسر شما برای رابطه تان آسیب زننده است، اما حتی اگر همسرتان نیز به این مشکلات توجهی نداشته باشند ، ونخواهند سهم خودشان را در زندگی بپذیرند شما میتوانید به تنهایی برای بهبود این رابطه وایجاد حس بهتر در خودتان تلاش کنید.بپذیرید که خوشبختی خیلی ربطی به اتفاقات بیرونی ندارد واز درون ما نشأت میگیرد، تمام خوشبختی مربوط به اینست که بتوانیم کنترل خود را داشته باشیم نه کنترل دیگران، پس سعی کنید بر روی رفتارهای همسرتان کمتر متمرکز ودقیق شوید.

خودتان را قربانی گذشته واتفاقاتی که افتاده ندانید ، سعی کنید با در نظر گرفتن سهم خودتان واصلاح آن به بهبود روابطتان کمک کنید واحساس رضایت از زندگیتان را منوط به همراهی وتوجه همسرتان  ندانید.

با سپاس از اعتماد شما

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ پرسشگر

10 دی 1397 ساعت 02:47
سلام مجدد من کاملاً آدم منطقی‌ای هستم و اصلاً فکر نمیکنم ایرادی ندارم و من خوبم،قطع به یقین من هم اشتباهات زیادی داشته و دارم که یک بخشش نشأت گرفته از دوران نوجوانیه،اون موقع اصلاً آگاهی و اطلاعات و درک الانو مداشتم و اشتباهات زیادی در راستای شکل‌گیری غلط رابطه انجام دادم و یک بخشش هم مربوط میشه خصلت لجبازی یا غرور یا یه رفتاری که باعث میشه نذاره در مقابل همسرم نرمش و ارامش بخرج بدم،شاید بزرگترین مشکل اون با من اینه که من همیشه در مقابلش حالت مردونگی و قلدری داشتم.مقدار زیادی آرکتایپ مردانه(اسمشو نمیدونم) در من بالا بوده .علیرغم ظرافتها و اغواگریهای زیاد زنانه‌م(چون هیچوقت خریدار نداشته و پر و بال نگرفته) ولی نمیدونم چرا چیزی مثل اطاعت کردن،چشم گفتن،نرمش و ... در مقابل همسرم نداشتم.البته متأسقانه چون رابطه در سنین ناآگاهی شکل گرفته خب بالطبع اونم بلد نبوده چطوری باید منو مهار کنه و بُعد زنانگی منو پررنگ کنه و پروبال بده.این شده که همه چیز اشتباهی رشد کرده و جا افتاده. حالا که دیگه ب هرحال سنمون بالاتر رفته و تجربیات زیادی کسب کردیم،من امیددارم با استفاده از فایلهای نبوغ عاطفی و کمکهای اینچنینی بتونیم تا حدی گذشته رو جبران کنیم و از این به بعد ارتباط بهتر و مؤثرتری رو تجربه کنیم. بنظر شما میتونه تأثیر داشته باشه این روشها؟ خیلی ممنون از وقتی که گذاشتین🙏🏼
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه