سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

بهم خوردن نامزدی

پرسش

تاریخ ثبت : 15 آذر 1395
2,084  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام دختری ۲۵ ساله هستم . به مدت شش ماه با فردی نامزد بودم اما به دلیل مصرف دارو های ضد سر دردی که از اتفاق دو مورد از انها برای ضد صرع هم استفاده میشد نامزدی من بهم خورد . این خانواده حتی به دکتر من هم مراجعه کردند و از نبود بیماری صرع رو بهشون اطلاع دادن اما با مراجعه به پزشکان مغز و اعصاب دیگر نتیجه گیری متفاوتی کردند و نامزدی من بهم خورد . ما در تدارک مراسم عقد بودیم که کمتر از یک ماه دیگر برگزار میشد . و این موضوع باعث شوک در من شده و برای من قابل هضم نیست که من صداقت داشتم در این ازدواج و معرفی بیماری ای که داشتم و صرفا به دلیل میگرن اضطرابی به این دارو ها را مصرف میکرد اما صداقت من منجر به این موضوع شد . حرف من و پزشکم رو باور نمی کنند . من قبل تر پژوهشکر رشته خودم و موقعیت خوبی از این جهت دارم .اما الان هیچ انگیزه ای برای کاری ندارم و گریه و این احساس بد حوصله ای رو برای من باقی نذاشته . من قصد سو استفاده و دروغگویی نداشتم.و صرفا از این جهت که این حق رو برای نامزدم قائل بودم که از میگرن من اصلاع پیدا کنه و هیچ وقت هیچ وقت حتی به مخیله من نمیرسید که چنین بیماری ای به من نسبت داده بشه که من مبتلا به صرع هستم و حتی من این پیشنهاد رو خودم دادم که بریم و دکتر من در مورد بیماریم به اون توضیح عمیق تر و مناسب تری بده . من کار درستی انجام دادم اما نتیجه نا درستی گرفتم. این موضوع پیش امده منجر به ناراحتی دو خانواده شده . قصد برگشت ندارم فقط نیاز به بهبود حال خودم و اوضاع رو دارم و این مسئله واقعا درد بزرگی رو به من تحمیل کرده . اخرین جلسه ای که با دکتر خودم داشتم نظرش بر این بود که زمان اون رسیده که دارو هام رو قطع کنم و دیگه مصرف نکنم اما باور نمیکنند و حتی عقیده دارند که دکتر من جواب سر بالا به اون ها داده . من هیچ کاری از دستم بر نمیاد که ثابت کنم که این این موضوع واقعیت نداره و در کمال نا باوری میگن موضوع قابل اثباتی نیست و اعتمادشون فقط فقط با دکتر های دیگه ای هست که خودشون مراجعه کردند.از همه نظر هنوز هم مقبولیت زیادی دارم از طرفشون و تنها این موضوع باعث جدایی ما شد تنها به خاطر دارو خوردن من . نامزدم هم اول منتظر این بود که ببینه دکترم نظرش چی هست اما قبل از مراجعه به اون نامزدی رو بهم زد.

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
10 فروردین 1396 ساعت 15:13

سلام دوست گرامی

وقتی در زندگی کسی دچار ناکامی عاطفی می شود در روحیه و زندگیش تاثیر زیادی می گذارد. بخصوص اگر مسئله نامزدی رسمی و ازدواج هم مطرح باشد. احساس شما قابل درک است.

اما بهتر بود این مسئله از ابتدا با ایشان مطرح می شد هر چند که از نظر شما شاید مسئله بزرگی نبوده. وقتی چنین مسائلی از همان شروع رابطه به اطلاع طرف مقابل رسانده شود امکان برداشت منفی هم وجود نخواهد داشت.

به هر حال وقتی شما نوشته اید که علیرغم مشورت با پزشک معالج شما، باز هم تمایل این خانواده بر بهم زدن نامزدی بوده بهتر این است که شما ذهن خود را مدیریت نمایید تا آسیب کمتری بخورید (با توجه به اینکه میگرن شما اضطرابی بوده). 

البته یکی از کارهایی که در جهت مدیریت ذهن می توانید انجام دهید، دیدن سهم خودتان در این پیشامد است.

اینکه بعد از یک شکست عاطفی ما بدانیم با تغییر کدام بخش از روش زندگی و رفتارهای مان می توانیم راه تکرار ناکامی را ببندیم گامی بسیار مهم است. 

مثلا شما می توانستید در همان ابتدا موضوع دارو را مطرح نمایید (حتی می توانستید آن را به طور خصوصی به خود آن آقاپسر اطلاع دهید) تا بعدها جای حرفی باقی نماند. اگر در ابتدای خواستگاری و آشنایی، خانواده نامزد سابق تان و یا خود ایشان این مسئله را می پذیرفتند که ازدواج شما پیش می رفت و اگر هم نمی پذیرفتند، بدون اینکه اتفاقی پیش بیاید و دلبستگی ایجاد شود مسئله پایان می پذیرفت. بنابراین یکی از نکاتی که می توانید از همین تجربه استفاده کنید، مطرح کردن مسئله میگرن و داروهای شماست تا بعداً مشکلی برایتان پیش نیاید. البته نامزدتان هم می توانست توضیحات شما و دکترتان را بشنود و سپس اقدام نماید.

در هرحال ضمن همدردی با شما در مورد تجربه ناخوشایندی که کسب کردید، بهتر است در نظر داشته باشید که یکی از عواملی که می تواند از بروز تجربه قبلی شما بکاهد روشن کردن و شفاف سازی برخی مسائل در زمان خواستگاری و قبل از نامزدی رسمی است.


از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری- خانه توانگری

ادبیات محترمانه و بدون قضاوت : 3
کارآمدی پاسخ : 5
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ پرسشگر

09 خرداد 1396 ساعت 01:08
سلام . ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و جواب دادید . واقعیتش نا امید شده بودم از اینکه جواب بدید و خیلی وقت بود که چک نکردم . حالم کمی بهتره اما آسیب دیدم . من به ایشون گفته بودم که دارو مصرف میکنم اون هم در اوایل ارتباطمون که حدود 2 ماه گذشته بود و من پیشنهادم از همون زمان بود که بریم پیش دکتر اما بعد تر خودش دیگه پیگیر نشد و من هم فکر کردم موضوع مهمی نیست براش و بعد از اینکه موضوع تموم شد گفت تو به من نگفته بودی مشکلی داری و بعد از جواب من که بهش یاداوری کردم گفت تو گفتی دارو مصرف میکنی و من میدونستم اما نه اینکه هر روز دارو میخوری . خورد شدم . حال خوبی ندارم احساس میکنم که بی ارزشم و با من منصفانه برخورد نشده مگه میشه کسیو محکوم کنی و بهش اجازه دفاع ندی . بعد از این ماجرا خواستگار های دیگه ای هم داشتم اما حال روحیم طوری نیست که بتونم ارتباط بگیرم باهاشون و حتی زمانی که حرف خواستگار هم که میشه بی امان گریه میکنم به واقع دوست ندارم دیگه توی این شرایط قرار بگیرم . زمان چیزی رو برای من حل نکرده تبعات بیرون رفتن این ادم از رابطه برای من زیاد بود از نظر روانی و حالا با اینکه سعیمو میکنم اما باز غمگینم و افسرده . میدونم افسردم و دوستان و خانوادمم این رو بهم میگن اما نمی خوام باز هم زیر بار قرص خوردن برم حداقل غرورمو حفظ کنم برای خودم چیزی که ازش چیزی نمونده نمیخوام باقیموندشم خراب کنم . مشکل من همه همهش به خاطر رفتن اون نیست به خاطر خودمه که کار درست رو انجام ندادم ، رابطه من طوری نبود که از بهشت بیرون افتاده باشم . بودن با آدمی که مشکلات خودش رو داشت و من میدونستم که مسئولیت یک زندگی رو نمیتونه بپذیره . با من بود اما حساب سفر های مجردیشو که یکی با من دو تا با دوستاش و تا چهار صبح پای تلگرام موندنش که البته با من نبود ، خسیس بودنش . تنها چیزی که منو تو این رابطه دلگرم میکرد این بود که فکر میکردم منو تنها نمیذاره با همه بدیهاش ، احمق بودم و فکر میکردم که عادیه . میدونستم که منو فقط به خاطر رابطه جنسی میخواد ولی مثل احمقا رفتار کردم اما موندم . هنوز نمیتونم این موضوع رو هضم کنم حالم بهتره اما خوب نیستم . وقتی بچه های کوچیک رو نگاه میکنم احساس میکنم که نه من میتونم مادر باشم ، نه معشوق و این حال من رو بد میکنه . هیچ چیز خوشحالم نمیکنه نه پول نه خرید نه توی چمع بودن و بیرون رفتن و نه حتی برگشتن اون . عصبانی ام ، نا راحتم ، گریه دارم تا به حال چنین موقعیتی رو تجربه نکردم که نتونم از پس چیزی بر بیام و حلش کنم .
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه