من دختر سی و پنج ساله ای هستم که در یک سازمان در پست مدیریت مشغول به کار میباشم. تحصیلات عالیهی دانشگاهی دارم. بعد از ده سال کار توانستم برای خودم خانه بخرم، ماشین بخرم. اینها را میگویم که بدانید استقلال مالی دارم.
در محل کارم همیشه سرپرست و سرگروه بوده ام و مسئولیت تیم ها یا گروه هایی را به عهده داشته ام، همیشه به جدی بودن، مسئولیت پذیری و دقت بالا و منظم بودنم معروفم و خودم فکر میکنم همین ویژگی ها در شخصیت من باعث شد رفتارم تغییر کند و به همین دلیل هیچ وقت هیچ کسی برای ارتباط عاطفی به سمت من نیومده. هیچ کس داوطلب برقراری ارتباط با من نشده، البته در دانشگاه یکی دو مورد بود، اما من هیچ وقت در اون زمان که بیست ساله بودم به ارتباط فکر نمی کردم. الان اما من خلا این ارتباط رو احساس میکنم، کسی هم دور و برم نیست، مادرم از طریق دوستانش چند نفری رو به من معرفی کردند، اما اونها هم بعد از یه بار دیدن من، دیگه خبری ازشون نمیشد. جالب بود که گاهی پیغام می فرستادند به رابط که خیلی خانم باشخصیتی بود اما سراغم رو نمی گرفتند. این موضوع خیلی داره اذیتم میکنه.
این موضوع در مقطعی اینقدر اذیتم کرد که تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم و یکی از همکارانم که ایشون هم مجرد بود و می گفت رابطه ای با کسی نداره، و من هم بهش علاقمند بودم رو انتخاب کردم و باهاش صحبت کردم. ایشون از نظر همکاری خیلی به من نزدیک بود و رده شغلی یکسانی داشتیم. من به ایشون علاقمند بودم. ایشون هم همیشه با من صحبت میکرد، از خانواده اش می گفت، از خودش میگفت. اما وقتی بعد از یک سال بهش گفتم که ازشون خوشم میاد، به من گفت با کس دیگه ای رابطه داره.
مهمترین سوال : هدفم از گفتن این حرفها این بود که بدونید من خودم هم تلاش کردم. اما بعد از این همه سال صبر و حتی تلاش برای داشتن یک رابطه عاطفی به جایی نرسیدم.
ممنون میشم راهنمایی کنید.