سلام روزتون بخیر
من دختری هستم 30 ساله که یک سال و نیم پیش با یه اقایی که 5 سال از من بزرگتر است عقد کردیم، ایشون برادر یکی از دوستای خوبه من بودن ولی اشنایی ما کاملا به صورت سنتی بوده و ایشون از من خواستگاری کردن، ما 5 ماه با هم صحبت می کردیم و بعد از اون عقد کردیم. ولی از یکی دو ماه بعد از عقدمون اختلافای ما شروع شد. تا جایی که به خانواده ها کشید و الان خانواده ها با هم قهرن. ایشون متاسفانه خیلی رفتارای خاله زنکی دارن و از دوماه بعد عقد شروع کردن که خواهرت به من اینو گفت مامانت مامانه من و دعوت نکرد و حرفهایی از این قبیل. متاسفانه خانواده اشون هم دامن میزنن به این حرفا و یا به من تیکه میندازن یا همسرم رو تحریک میکنن بر علیه من و خانواده ام. ما با هم اصلا صمیمی نیستیم، خیلی کم پیش میاد با هم درد و دل کنیم. چون ایشون از هر حرف من برعلیه من استفاده میکنن و اصلا هم روحیه حمایتگری ندارن. ذهن منفی داره کلا نسبت به من و خانواده ام، مثلا اینکه من هیچ وقت پیش نیومده که ازشون چیزی بخوام که در حد توانش نیست خیلی وقتا هم کلا چیزی نخواستم ولی همش میگه تو زیاده خواهی و هوای من و نداری تو مسایل مالی. خیلی هم میخواد همیشه حرف حرف خودش باشه.و اصلا با من مشورت نمیکنه یا میگه من مشورت میکنم ولی اون چیزی که من میگم باشه. زبون نیش داری هم داره و خیلی وقتا تیکه میندازه که ادمو ناراحت میکنه. و خیلی هم پرتوقعه یعنی کاری که خانواده من انجام میدن وظیفه اشونه و اخرم هم میگه چیکار کردن مگه. و اگه خانواده اش یه کاره کوچیک بکنن یه بار تشکر کافی نیست من باید روزی 20 بار تشکر کنم. البته روزای خوب هم داشتیم ولی این مسایل به خاطر اینکه اساسیه انقد اذیتم کرده که دیگه هیچ خوبی به چشمم نمیاد.
حتی مدت سه ماه هم با هم قهر بودیم. ولی باز اشتی کردیم. الان هم میگه من کلا با خانواده تو رفت و امد نیمکنم ولی تو باید تو خانواده من بری و بیای. الان دیگه موندم چیکار کنم. بودنمون کنار هم بیشتر استرس میده به من تا ارامش. خیلی وقت ها هم حرفامو نمیزنم یا درخواست هامو نمیگم چون میترسم دعوا بشه و انقد که دعوا و جدل داشتیم واقعا خسته ام.
اگه ممکنه راهنمایی ام کنید. چون پیش مشاورای زیادی رفتم هر کدوم یه چیزی میگن. یکی میگه جدا شو یکی میگه تحمل کن.....
مهمترین سوال :