سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

آیا باید حقیقت را بگویم؟

پرسش

تاریخ ثبت : 28 اسفند 1397
812  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
3 سال رابطه عاطفی به وعده ازدواج داشتم. بعد از یک سال از اون رابطه، اون آقا منکر داشتن رابطه جنسی با من شد و به من تهمت زد. در صورتیکه من دختر بودم. ضربه ی بدی خوردم. کارم شب و روز گریه بود. انگار تمام آرزوهام رو از دست دادم. نمیتونستم با خانواده حرف بزنم، انگار درد تو سینه ام مونده. بعد از یک سال رابطه خوب همش به من تهمت زد. در صورتی که من واقعا پاک و معصوم بودم. به زور نگهش داشتم. بعد از دو سال دیدم واقعا دیگه شکستم، ولش کردم. یک سال گذشت از نبودنش. اصلا نمیتونم به ازدواج فکر کنم. از رابطه جنسی بدم اومده.
یه مشاور بهم گفت برای ترمیم اقدام کن، تو که اینقدر داری اذیت میشی. ولی از یه طرف وجدانم نمیذاره.
من اگه روزی بخوام ازدواج کنم باید حقیقت رو بگم؟؟ یا برم ترمیم کنم؟ وجدانم چی؟ من هنوز منتظر اون آقا هستم که یکساله رفته. میگم چه طور ممکنه این آدم با یه نفر چنین کاری بکنه؟ میترسم دیگه نتونم به زندگیم برگردم و ازدواج کنم.

مهمترین سوال :
بکارت از دست رفته ام رو باید برای ازدواج به طرفم حقیقت رو بگم؟ یا ترمیم انجام بدم؟
همش پیش خودم میگم باید فقط با همون ازدواج کنم چون قول ازدواج داده.

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

شایان غدیری
شایان غدیری
27 فروردین 1399 ساعت 23:00

سلام

وقت شما بخیر


نوشته تان را خواندم ابتدا بابت تاخیر طولانی در ارسال پاسخ از شما عذرخواهی میکنم. امیدوارم اکنون در شرایط بهتری باشید  با این حال چنانچه با مساله ای مواجه می باشید می توانید با ما مطرح نمایید.


در این مدت در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسایی بوده اید. حق دارید. شما تلاش تان در راستای رویایی بوده تا بتوانید به شیوه ای هدفمند به آن تحقق بخشید. با این حال وقتی سه سال در یک رابطه عاطفی با وعده ازدواج منتظر مانده اید؛ این پیش فرض در ذهنم ایجاد می شود که هدف ایشان نه تنها ازدواج نبوده؛ بلکه فرار از خودش از طریق فریب دیگری ، و دور شدن از واقعیت های زندگی اش بوده است. فردی که احتمالا دچار تله بی اعتمادی ست تلاش می کند تا آدم ها را نه در قلمرو صمیمیت و تعهدش راه دهد؛ بلکه به نزدیک ترین شعاع بی اعتمادی اش کشانده و صیدشان کند تا شاید بتواند الگوی بی اعتمادی خود را به شیوه ای غیرمسئولانه نادیده انگاشته و به دیگران پرتاب کند.

هر چند نمی توانم دردهایی را که کشیده ای درک کنم. با این حال پیوسته تصورم بر این بوده است که رنج ها و دغدغه های یک زن در مقایسه با یک مرد، عمیق تر و گسترده تر است. گویی زنان در این جهان بهانه های ژرف تری برای گریستن دارند. هرچند بهانه های بیشتری نیز برای بازگشت به زندگی دارند.


آن چیز که دریافت من بوده اینگونه ست که تو اکنون نیز پاک و معصوم هستی؛ زمانیکه صادقانه با احساساتت و با دردی که به واسطه آسیبی که از او دیده ای مواجه می شوی . تو بیش از آنکه به موضوعی به نام ترمیم و یا بیان الزام آور حقیقت فکر کنی؛ ابتدا می بایست تصویر آسیب دیده ای که از خودت در ذهن داری را ترمیم کنی. عزت نفسی که در این رابطه صدمه دیده است. و احساس گناهی که تو را آزار می دهد. البته بخشی از تجربه گناه در چنین موقعیت هایی می تواند برای هر فردی واقعی و دردناک باشد. و زمانیکه بخواهی برای فروکاستن از این حس گناه ، دست به خودافشایی از روی اضطرار بزنی؛ هرچند موقتا موجب کاهش عذاب وجدانت می شود؛ با این حال موجب تداوم تعارضات درونی و بیرونی ات همراه با دلواپسی ها و خودسرزنش گری های بیشتر می گردد.


وجدان، تصویری ست که متناسب با ظرفیت های هر فردی گاهی کمک میکند ما در مسیر درستی قرار بگیریم. و یا مسیرهای اشتباه گذشته را تاحدودی اصلاح کنیم. با این وجود زمانیکه علی رغم تمام رنج هایی که دیده ای؛ بیان می کنی هنوز در انتظار او می مانی- این شیوه از اجتناب از واقعیت- اندیشیدن به تصمیم برای ترمیم، یا بیان حقایق به دیگری؛ تو را مضطرب تر و عذاب وجدانت را برای کاستن از نگرانی هایت فرساینده تر و تحمل ناپذیرتر میکند. 


چرا که خودت را میان برزخی در تقلای ماندن او در ذهنت، و انتخابی احتمالی که در آینده خواهی داشت می بینی. که حس گناه و عذاب وجدانت را تشدید می کند. تو با داستان های نیمه تمام کنونی ، نمی توانی به ترسیم و تکمیل روایتی دیگر بیاندیشی تا زمانیکه روایت گذشته و اکنونت را نه آنکه فراموش کنی؛ بلکه به چسبیدن به آن خاتمه دهی. درد نبودنش را به تدریج متحمل شوی و صادقانه با خودت بنشینی و مسیرهای نرفته پیش رویت را مجددا ترسیم کنی. 


آن چیز که محتمل است تو دیگر با آدم قبلی خودت متفاوت خواهی بود. چرا که با واقعیت هایی از خودت مواجه می شوی که احتمالا سالها برای ندیدنشان تلاش داشته ای. 


این انتظار فریبنده را نداشته باش تا به تصویری که در گذشته از خودت داشته ای بازگردی که رنجت را بیشتر ،  دلهره هایت را فزون تر و عزت نفست را متزلزل تر می کند.


تو می بایست با خرد از گذشته ات  و طی نمودن سوگواری سالم از طریق لمس مشفقانه با درونت، و بیرون آمدن از لاک انکار واقعیت های کنونی، جراحت هایت را آرام آرام التیام بخشی تا بتوانی خودت را به شکلی واقع بینانه در ارتباط با اکنونت ببینی.  که البته سفر سختی ست و تجربه ای که می تواند تو را با خودت به صلحی عمیق تر و پایدار تر برساند. در این مسیر از تو می خواهم از یک رواندرمانگر نیز کمک بگیری.


با تشکر از اعتماد شما

شایان غدیری


معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه