سلام ، من 40ساله هستم ، عاشق داشتن فرزند و خانواده، تا امروز روابط عاطفی متعددی را تجربه کردم که همه بی سرانجام به پایان رسیده است.
در کلاس امپراطوری رابطه فهمیدم چقدر در نقش قربانی، جلاد و رابین هود بودم و چقدر اتوماسیونم افسار زندگی ام را در دست داشته .
به تازگی هم از یک ارتباط خارج شدم و فکر می کنم با بالغم این تصمیم را گرفته ام.
احساس دوست داشتن نسبت به طرف عاطفی ام را دارم اما فکر می کنم با خروجم از رابطه چرخه قربانی ، جلاد و رابین هود را به هم زدم و علی رقم غمگین بودنم احساس بازنده بودن ندارم و فکر می کنم جلاد هم نشدم اما ....
نکته ای که هست اینکه می ترسم از اینکه الان دیگه تمام انرژی و توانم را در برابر شروع و یا مهمتر یافتن طرف عاطفی از دست داده ام و ای کاش خیلی زودتر به این اگاهی می رسیدم با احساس یاس و نا امیدی برای تشکیل ندادن خانواده و داشتن فرزند به شدت در گیرم و با اینکه شغل و وجهه اجتماعی و همینطور از نظر مالی در وضعیت خوبی هستم باز هم اوکی نیستم و شدیدا خلائی در زندگی احساس می کنم که حالم را بد می کنه و به شدت از پدرم که بیشترین تاثیر منفی را در زندگی ام داشته ناراحتم حتی باید بگم از او متنفرم .
این خشم و نفرت را اصلا نمی تونم از خودم دور کنم .
ایا ممکنه بتونم حال خودم را خوب کنم و با چه روشی می تونم کمی به اینده زندگی عاطفی ام امیدوار بشم ?
مهمترین سوال :