سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

تصمیم برای ازدواج

پرسش

تاریخ ثبت : 25 آذر 1397
407  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام
مدت 8 ماه است که با آقایی در ارتباطم. بسیار موجه و معقول و تحصیل کرده و دارای موقعیت اجتماعی خوب. از هدفمند بودن رابطه هم صحبت شده بود. در مورد زندگی شان، شزایط مالی شان و... صحبت کردیم و همین طور در مورد من. ایشان برای رابطه تلاش میکردند، با وجود مشغله های زیادشان. من خانواده ای سنتی دارم و متعصب، و مادری که گاها عصبی است و برای هرچیز خلاف میل و عقایدش میتونه کاملا من رو آزار بده. اتفاقی که سال ها پیش هم افتاده. چند وقت پیش، مادرم با خواندن پیام های شخصی مون به بدترین شکل در جریان رابطه قرار گرفت و حتی من رو تهدید کرد. من اجبارا به پدرم گفتم و ایشون گفت حق طبیعی توست آشنایی، ادامه بده. از طرفی فشاری که از طرف خانواده روی من بود باعث شد یک سری بحث ها با اون آقا راجع به جدی شدن رابطه داشته باشم و اون گفت من به نتیجه ای نرسیدم و نمیتونم تاریخ بدم (ولی زمان صحبت با پدرم گفته بود صحبت کن و اگر لازم بود من هم میام که پدرت من رو ببینه و بتونه اعتماد کنه) ولی بعد از این بحث ها گفت فشار از طرف خانواده ات ناخودآگاه به من هم وارد میشه. الان زمان نهایی کردن نیست و آمادگی و شناخت کافی نداریم و من هم به شدت الان درگیر کار و درسم نمیتونم وارد مرحله بغرنج ازدواج شم. بعد از اون بحث هم رفتارش چند روزه که عوض شده.

مهمترین سوال :
الان من حس میکنم از طرف همه تحت فشارم. پدری که اجازه آشنایی داده ولی قلباً منتظر اتفاق خوبه. مادری که با تمام حرفهاش من رو عذاب میده، و از هر فرصتی سو استفاده میکنه برای یادآوری حرف های خصوصی من و اون آقا، و حتی باج میگیره. و مردی که حس میکنم علاوه بر تنها گذاشتنم و اینکه پشت من رو خالی کرده، از من طلبکارم هست یه جورایی، و بهانه گیری میکنه. شاید اصلا من رو نمیخوآد. آشفته شده ذهنم.

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

زهرا محمدی
زهرا محمدی
23 فروردین 1399 ساعت 01:22

سلام بانو

نامه شما را خواندم

البته سوالات بعدی تان بعد از این سوال توسط همکارانم پاسخ داده شده است ودر  این نامه بیشتر به توضیح شرایط تان پرداخته اید و اشاره به سوالی نداشته اید. 

با توجه به آنچه در سوالات بعدی ذکر کرده اید این رابطه ظاهرا باتوجه به اتفاقاتی که رخ داده است به گفته خودتان تمام شده است. 

نمی دانم الان در چه شرایطی هستید با این حال اگر دوران جدایی را تجربه می کنید ممکن است به دنبال فراموشی رابطه باشید. 

به قول آقای  دکتر: 

 فراموشش نکن…

ازش عبور کن…

دیدن زخم اگر باعث بشه خوابت نبره خوبه ،

بد اینه  که آدم خوابش ببره…بیدار بمون. این احتمالا مهمترین بخش دردکشیدن های ما در زمین است


  1. مقداری از تنهایی و انزوا فاصله بگیر ( فعالیت و یا مهارتی که مورد علاقه ات هست رو پیگیری کن.  بیکاری و عدم فعالیت هدفمند، به این احساس ناخوشایندت دامن میزنه) 
  2. اگر عکس، نوشته ای، هدیه ای از ایشون داری  لازم نیست هر بار با دیدن اونها خودت رو اذیت کنی میتونی با کنار گذاشتن اونها به خودت کمک بیشتری کنی.
  3. خاطرات رو مرور نکن اگر چیزی به ذهنت رسید سعی کن در اون خاطرات توقف نکنی  و به اون احساس دامن نزنی  بلکه سعی کنی  که از موقعیت بگذری .
  4.  اگر دوست صمیمی شما توی همچین رابطه ای بود که احساساتی شبیه شما تجربه میکرد و این اتفاق براش رخ داده بود به اون چی می گفتی ؟ و چه پیشنهاداتی براش داشتی؟


باتشکر

زهرا محمدی- خانه توانگری طوبی


معرفی درس
بسته از بی ارزشی تا من ارزشمند
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه