سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

نمی دانم با مادرم چگون برخورد کنم؟

پرسش

تاریخ ثبت : 18 اردیبهشت 1398
447  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام
من به تازگی متاهل شدم و به تازگی تعدیل شدم و به تازگی با دوستانم به مشکلاتی برخوردم. مادرم مشغول دیدن جهاز برای من است، دوست دارد که همه جا با آن بروم ولی من اصلا نمیتوانم. برای ازدواج ما وامی میدهند که متوجه شدم مادرم برای آن وام برنامه ریزی هایی برای زندگی خود کرده. مثلا : برای مراسم نامزدی من قرضی کرده بود که من نمیدانستم و می خواهد آن را بدهد (در صورتی که من گفته بودم اگر نمی توانند خودم میتوانم هزینه را بپردازم) یا میخواهیم خانه را مرتب کنیم. قبل از این همه گردنبند کودکی مرا فروخته بود. من خیلی ناراحت شدم، اما نارحتی من برایش مهم نیست. مادرم از زندگیش هیچوقت راضی نبود تا زمانی که من یادم می آید میخواست که از خانه برود. دیروز من این مسايل را فهمیدم و گفتم نمیتوانم به خرید بیایم و یک روز دیگر برویم. و خودم را مشغول کردم. ناخوداگاه صدای مامان بالا رفت. در خانه ما صدای بلند چیزی طبیعی است اما من سعی کردم همیشه رعایت کنم. این بار اما کاسه صبرم سر آمده، احساس میکنم مادرم از اینکه من بچه اش هستم سوءاستفاده میکند. یک ذره حاضر نیست به رفتارهایش و سوال های بیجایش فکر کند.

مهمترین سوال :
حالا من که هروز بیشتر متوجه تاثیر مادرم بر خودم میشوم و از طرفی رابطه مادر و دختری برایم مهم هست و هیچوقت نگذاشتم سختی ها من را با مادرم بد کند. اکنون نمیدانم چطور با او برخورد کنم؟ همش از من می پرسد برایتان خانه نمی خرند؟ اموال خانواده همسر من را می شمارد و هر روز به من زنگ می زند و تمام این ها من را به هم ریخته میکند. میدانم با مادرم بد حرف میزنم، ناخودآگاه صدایم بلند می شود. اما به خدا که برادر و پدر من هم اینگونه اند. اما تمام انتظار ها از من می رود که آرام باشم. خب مگر می شود تمام عمر این ها را دیده باشی و تاثیر نگرفته باشی؟ البته من به تازگی اینطور شدم و می گویم دلیلش رفتار خودشان است. قبلاً کنترل میکردم چون نمیخواستم مثل آن ها باشم. اما الان به آن ها میگویم من تنهایی نمی توانم شما هم باید رفتار خود را صحیح کنید. به مادرم که می گویم، میگوید تو دائم داری از ما انتقاد می کنی. مادرم همش سر من را شیره میمالد با اهمال کاری خودش. من امروز زنگ زدم از مادرم دلجویی کنم، نخواست با من صحبت کند! در جر بحثمان دوباره همان حرفهای همیشگی را زد: شما مادر ندارید، من از این خانه میروم و ... من چکار کنم؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

ساجده ودودی
ساجده ودودی
03 دی 1398 ساعت 09:35

سلام 

نوشته شما را خواندم . در شرایط سختی به سر می برید چند اتفاق بزرگ و تاثیر گذار مانند ازدواج و آغاز یک رابطه عاطفی ، تعدیل از کار و مشکلات با دوستانتان همزمان برای شما اتفاق افتاده است . و این موضوع باعث شده تا حد زیادی تاب آوری شما کاهش پیدا کند . و عصبی تر و زودرنج تر از معمول باشید . ازدواج خرید جهیزیه و آغاز یک زندگی مشترک خود به تنهایی مسائل ریز و درشت بسیاری دارد که ذهن را درگیر می کند . 

برای اینکه کمتر دچار تنش شوید پیشنهاد می کنم از گفتگوی بالغانه با مادرتان استفاده کنید . 

یعنی به جای ایجاد تنش و استفاده از صدای بلند عنوان کنید که ( به عنوان مثال ) می خواهید راجب نحوه و زمان خرید جهیزه نیم ساعت صحبت کنید و از مادرتان بپرسید چه زمانی برایشان مناسب است ؟ ( ۱. موضوع و زمان را تعیین کنید ) 

سپس در وقت مناسب یک مسئله را عنوان کنید و واقعیت موجود را بدون تعبیر و تفسیرهای خودتان بیان کنید سپس احساستان را بگویید و  انتظار و پیشنهاد خود را بگویید و در نهایت از اینکه فرصت داده اند بالعانه با هم گفت و گو کنید تشکر کنید .

برای مثال بگویید گردنبند کودکی مرا فروختید از این بابت من احساس ناراحتی زیادی داشتمانتظارم این بود که قبلش با من هم مشورت می کردید پیشنهادم این است که در این مواقع قبل از اقدام مرا هم در جریان بگذارید شاید به راه حل بهتری برسیم ممنونم که فرصت گفت و گوی بالغانه را ایجاد کردید . 


از اعتماد شما سپاسگزاریم.


ساجده ودودی

خانه توانگری 


معرفی کتاب
ارتباط بدون خشونت / مارشال روزنبرگ
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه