القای حس مقصر بودن از طرف اطرافیان

پرسش

تاریخ ثبت : 09 آذر 1397

1,031 بازدید

باسلام و خسته نباشید.متاسفانه مدتی است با حس مقصر بودن با درون خودم درجنگ هستم و آرامش از درونم رخت بسته است. با توجه به این که دختری هستم که وارد دهه ی سی زندگی ام شده ام ،این احساس نداشتن آرامش و مقصر بودن در من تشدید پیدا کرده. جریان بدین صورت می باشد که چند بار خواستگارانی داشتم که بدون هیچ علتی بعد از یک یا دو جلسه که از خواستگاری گذشته دیگر خبری از آن ها نشده و حتی بنده هم نمی دانم علت چیست اما از خودم مطمئنم که حرف بی ربط و نسنجیده ای نزده ام و بدترین قسمت قضیه هم این است که پدر د مادرم می گویند تو مردم را می پرانی و حتی دو موردی پیش آمد که خانواده پسر زنگ زدن برای خواستگاری و دیگر از آنها خبری نشد و باز هم خانواده می گویند تو مردم را فراری دادی در صورتی که من اصلا نه آنها را نمی شناختم و نه دیده بودم و این حرفشان احساس مقصر بودن بدون هیچ علتی را در من به طور آزار دهنده ای تشدید می کند.نگرانی آنها را با توجه به بالا رفتن سنم برای ازدواج درک می کنم اما متاسفانه آنها نمی دانند با این حرفشان آرامش را از من می گیرند با این که چند بار در این مورد با آنها حرف زده ام و از استرس هایم آگاهشان کرده ام.پدرم چندین بار به من متذکر شده که سی سالت شده و همه را تا حالا الکی پراندی در صورتی که در مواردی هم که من قید خودم و علاقه ام را زدم و راضی به جواب مثبت دادن می شدم خودشان صریحا مخالفت می کردند و می گفتند فلانی این عیب را دارد و دیگری آن عیب را دارد و جالب است همه جا که مینشینند می گویند خودش روی همه یک عیبی می گذارد(و اقوام هم از در نصیحت بیرون آمده و میگو ینداگرنشستی اونی که میخواهی بیاد پیدا نمی شه)  و خودشان را تبرعه می کنند و تقصیرها به گردن من می اندازند واقعا دچار سردرگمی ام

ثبت و ویرایش پاسخ

لغو درخواست

باسلام و خسته نباشید.متاسفانه مدتی است با حس مقصر بودن با درون خودم درجنگ هستم و آرامش از درونم رخت بسته است. با توجه به این که دختری هستم که وارد دهه ی سی زندگی ام شده ام ،این احساس نداشتن آرامش و مقصر بودن در من تشدید پیدا کرده. جریان بدین صورت می باشد که چند بار خواستگارانی داشتم که بدون هیچ علتی بعد از یک یا دو جلسه که از خواستگاری گذشته دیگر خبری از آن ها نشده و حتی بنده هم نمی دانم علت چیست اما از خودم مطمئنم که حرف بی ربط و نسنجیده ای نزده ام و بدترین قسمت قضیه هم این است که پدر د مادرم می گویند تو مردم را می پرانی و حتی دو موردی پیش آمد که خانواده پسر زنگ زدن برای خواستگاری و دیگر از آنها خبری نشد و باز هم خانواده می گویند تو مردم را فراری دادی در صورتی که من اصلا نه آنها را نمی شناختم و نه دیده بودم و این حرفشان احساس مقصر بودن بدون هیچ علتی را در من به طور آزار دهنده ای تشدید می کند.نگرانی آنها را با توجه به بالا رفتن سنم برای ازدواج درک می کنم اما متاسفانه آنها نمی دانند با این حرفشان آرامش را از من می گیرند با این که چند بار در این مورد با آنها حرف زده ام و از استرس هایم آگاهشان کرده ام.پدرم چندین بار به من متذکر شده که سی سالت شده و همه را تا حالا الکی پراندی در صورتی که در مواردی هم که من قید خودم و علاقه ام را زدم و راضی به جواب مثبت دادن می شدم خودشان صریحا مخالفت می کردند و می گفتند فلانی این عیب را دارد و دیگری آن عیب را دارد و جالب است همه جا که مینشینند می گویند خودش روی همه یک عیبی می گذارد(و اقوام هم از در نصیحت بیرون آمده و میگو ینداگرنشستی اونی که میخواهی بیاد پیدا نمی شه) و خودشان را تبرعه می کنند و تقصیرها به گردن من می اندازند واقعا دچار سردرگمی ام

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

الهه دهقانیان

18 آذر 1397 ساعت 12:30

با سلام

نامه تان را خواندم،از اینکه به خاطر حرفهای پدر ومادرتان ویا به خاطر قضاوتشان ،رنجیده خاطر باشید قابل درک است ومتوجه احساستان هستم اما اینها به شما مجوزی برای حل نکردن مشکل ویا تن دادن به خواسته دیگران نمیدهد. شما به عنوان فردی بالغ باید به دنبال این باشید که چرا تا این حد آشفته شده اید وآرامش ندارید. اگر از زاویه دیگر به مسئله شما بنگریم شاید یکی از دلایل این مشکل ، نداشتن اعتماد به نفس وحرمت نفس باشد واگر این مشکل حل نشود دوخطر شما را تهدید میکند ، اول اینکه شما همیشه گرفتار احساس گناه وتقصیر میشوید ودائما خودتان ودیگران شما را سرزنش میکنند، که پشت این نداشتن اعتماد به نفس وحرمت نفس ، احساس حقارت نهفته است.مورد دوم اینست که بعد از مدتی به دلیل این احساس حقارتی که در شما شکل میگیرد شما خودتان را مستحق بدرفتاری دیگران میدانید.

بنابراین در اولین قدم باید مراقب عواطف واحساسات منفی ای که دیگران( حتی پدر ومادر)در شما بوجود می آورند باشید.زیرا این تفکرات منفی وعواطف منفی نسبت به خودتان شما را مستعد آسیب پذیری میکند.جملاتی مانند مگر بچه ای، رفتارت بچگانه است، بی عرضه ، طوری رفتار کرده ای که خواستگاران میپرندومشابه این جملات ، شنیدنش باعث میشود شما احساس گناه کنید ، اعتماد به نفس خود را از دست دهید ودر نهایت به خواسته های دیگران تن دهید مثل زمانیکه شما فرمودید حاضر شدم خودم وعلاقه ام را به خاطر پدر ومادرم نادیده بگیرم.

بنابراین هر زمانی با چنین جملاتی با بار منفی مواجه شدیدهوشیار باشید وبه آنها به عنوان یک زنگ خطر توجه کنیدوبا خودتان فکر کنید آیا ‌اقعا مستحق چنین حرفها وبرچسب ها یی هستید وسپس به عواقب تن دادن به چنین حرفایی بیندیشید، چراکه ممکن است شما ناخواسته وتنها به دلیل اینکه دیگران باعث شده اند نسبت به خود حس بدی دارید وآرامشتان بهم ریخته است.

اگر مشکلتان را حل نکنید بعد از مدتی به راحتی نمی توانید « نه»بگویید، از حقوقتان دفاع کنید وبه کارهایی تن میدهید که هیچ علاقه ای به آنها ندارید.بنابراین آموختن نه گفتن واینکه نسبت به نه گفتن احساس بدی نداشته باشید خود مهارتی ضروری برای داشتن زندگی ای موفق است.نکته دیگر اینکه به خودتان اعتماد کنید چرا که گاهی اوقات افراد به خاطر سرزنشهای دیگران خودشان را مقصر میدانندوبه خاطر این عدم اعتماد به خود، تصمیمات اشتباه در زندگی میگیرند.

نکته آخر اینست که ازدواج درست وموفق دلیل درست ومنطقی میخواهد واگر به خاطر خواسته پدرومادرتان یا از ترس بالارفتن سن ازدواج‌کنید دلایلتان درست ومنطقی نخواهند بود.

با سپاس از اعتماد شما

الهه دهقانیان

خانه توانگری طوبی

با سلام نامه تان را خواندم،از اینکه به خاطر حرفهای پدر ومادرتان ویا به خاطر قضاوتشان ،رنجیده خاطر باشید قابل درک است ومتوجه احساستان هستم اما اینها به شما مجوزی برای حل نکردن  مشکل ویا تن دادن به خواسته دیگران نمیدهد. شما به عنوان فردی بالغ باید به دنبال این باشید که چرا تا این حد آشفته شده اید وآرامش ندارید. اگر از زاویه دیگر به مسئله شما بنگریم شاید یکی از دلایل این مشکل ، نداشتن اعتماد به نفس وحرمت نفس باشد واگر این مشکل حل نشود دوخطر شما را تهدید میکند ، اول اینکه شما همیشه گرفتار احساس گناه وتقصیر میشوید ودائما خودتان ودیگران شما را سرزنش میکنند، که پشت این نداشتن اعتماد به نفس وحرمت نفس ، احساس حقارت نهفته است.مورد دوم اینست که بعد از مدتی به دلیل این احساس حقارتی که در شما شکل میگیرد شما خودتان را مستحق بدرفتاری دیگران میدانید.بنابراین در اولین قدم باید مراقب عواطف واحساسات منفی ای که دیگران( حتی پدر ومادر)در شما بوجود می آورند باشید.زیرا این تفکرات منفی وعواطف منفی نسبت به خودتان شما را مستعد آسیب پذیری میکند.جملاتی مانند مگر بچه ای، رفتارت بچگانه است، بی عرضه ، طوری رفتار کرده ای که خواستگاران میپرندومشابه این جملات ، شنیدنش باعث میشود شما احساس گناه کنید ، اعتماد به نفس خود را از دست دهید ودر نهایت به خواسته های دیگران تن دهید مثل زمانیکه شما فرمودید حاضر شدم خودم وعلاقه ام را به خاطر پدر ومادرم نادیده بگیرم.بنابراین هر زمانی با چنین جملاتی با بار منفی مواجه شدیدهوشیار باشید وبه آنها به عنوان یک زنگ خطر توجه کنیدوبا خودتان فکر کنید آیا ‌اقعا مستحق چنین حرفها وبرچسب ها یی هستید وسپس به عواقب تن دادن به چنین حرفایی بیندیشید، چراکه ممکن است شما ناخواسته وتنها به دلیل اینکه دیگران باعث شده اند نسبت به خود حس بدی دارید وآرامشتان بهم ریخته است.اگر مشکلتان را حل نکنید بعد از مدتی به راحتی نمی توانید « نه»بگویید، از حقوقتان دفاع کنید وبه کارهایی تن میدهید که هیچ علاقه ای به آنها ندارید.بنابراین آموختن نه گفتن واینکه نسبت به نه گفتن احساس بدی نداشته باشید خود مهارتی ضروری برای داشتن زندگی ای موفق است.نکته دیگر اینکه به خودتان اعتماد کنید چرا که گاهی اوقات افراد به خاطر سرزنشهای دیگران خودشان را مقصر میدانندوبه خاطر این عدم اعتماد به خود، تصمیمات اشتباه در زندگی میگیرند. نکته آخر اینست که ازدواج درست وموفق دلیل درست ومنطقی میخواهد واگر به خاطر خواسته پدرومادرتان یا از ترس بالارفتن سن ازدواج‌کنید دلایلتان درست ومنطقی  نخواهند بود.با سپاس از اعتماد شماالهه دهقانیانخانه توانگری طوبی

معرفی کتاب :

معرفی فیلم/مقاله :

معرفی دروس غیر حضوری :

اکشن پلن :

ثبت و ویرایش پاسخ

لغو درخواست

سوالات مشابه

مسائل بعد از خواستگاری656 بازدید
ازدواج بدون عشق1,191 بازدید
میخواهد مهاجرت کند...1,198 بازدید
دخالت های آزاردهنده مادر4,901 بازدید
دچار جمع اضداد شدم1,002 بازدید

دکتر علیرضا شیری

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...

دسته بندی ها

پاسخگران