سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

ازدواج سه نفره

پرسش

تاریخ ثبت : 26 دی 1397
1,003  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
مدتيه كه از همه چي خستم ُ دلم يه جاي دور ميخواد كه كسي نباشه....
همه ي گوش نيوشاتون رو گوش دادم، ولي چيزي تحت شرايط من نبود كه كمي كمك يا آرومم كنه....
كاش بشه با جواب دادن بهم راهي جلوم بزاريد....١٣سالِ پيش تو ١٨سالگيمُ با علي (كه ده سال ازم بزرگتر بود و يه پسر ٤ساله داشت)آشنا شدم كه تازه ازدواجش تموم شده بود....
رابطمون به خاطر دوره كارآموزيم كنارشون بعدِ مدتي نزديكتر شد....بعد از گذشت يكسال، و با باخبرشدن خانوادم از اين موضوع به شدت تحت فشار روحي و فيزيكي قرار گرفتم
پدرم با منع كردنم از رفتن به دانشگام و هرجايي، يكسال حبسم كرد اما من و علي همچنان براي اين ازدواج پافشاري كرديم
تا بالاخره اين اتفاق افتاد😔
من بودم و شروع يك زندگي سه نفره
مني كه هنوز برا ازدواج حاضر نبودم حالا بايستي مادري كردنم ياد مي گرفتم

نميدونم چه جوري از مشكلاتمون بگم....،
كاش بوديد تا از اين روح خستم دل پُريهاشو كه تمام اين سالها( چون خودش اين ازدواجُ خواسته بود)جايي نگفته، بكشيد بيرون.....

علي خودش با از دست دادن مادرش، بچگي خوبي نداشت
تندخويي و صداي بلند بدترين اخلاقشه....،كه همينم خيلي وقتا باعث ميشد حرفامون بحث شهُ بي نتيجه
يكم سختگير بودُ منم ميزدم به حساب شكستُ خيانتي كه تجربه ازدواج اولش داشت
اما
همه اينا با مشكلاتُ حسايي كه با بودن سينا(پسرش) يا خودِ سينا بينمون به وجود مياورد فرق داشت
حسايي كه حتي تاثيرش اونقدري بوده كه من هنوز به مادرشدن نخوام فكر كنم


نميدونم....كاش بوديد تا با كمكتون ميتونستم حالمو بهتر توضيح بدم
بعد اينهمه مدت
امروز به اينجا رسيدم كه
٣١سالمه، اما هنوز تو اين زندگي اطمينان خاطري ندارم برا آينده....
اينروزا كمتر حرف ميزنيم، همو بيشتر نميفهميم....

دلم ميخواد خراب نشه اين زندگي ايي كه پازلش از اولم به قول پدرم اشتباه بوده....،بشه هموني كه همه از اول مي گفتن....
زندگي ايي كه براش همه ي مسير زندگم عوض شده؟؟؟

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

زهرا محمدی
زهرا محمدی
19 بهمن 1397 ساعت 13:58


دوست گرامی توضیحات شما را خواندم و بابت شرایطی که تجربه می کنید متاثر شدم .

تلاشتان برای حفظ زندگی تان قابل تحسین است. 

داشتن احساس خستگی در شرایطی که تجربه می کنید طبیعیست ولی حرف نزدن  یا فاصله گرفتن می تواند مثل یه مسکن عمل کند و فشارهایی که درونتان وجود دارد را برای مدت کوتاهی آرام کند ولی مسئله ای حل نمی شود به نظر بنده با توجه به نشانه هایی کلی که مطرح نمودید و اهمیت بررسی و ارزیابی دقیق موارد مطرح شده، توصیه میکنم تا با مشورت و گفتگو با همسرتان و متقاعد نمودن ایشان،  به زوج درمانگر با صلاحیت مراجعه نمایید و با کمک گرفتن از ایشان بتوانید برای زندگی بهتر  اقداماتی انجام دهید.


با تشکر

خانه توانگری طوبی

زهرا محمدی

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه