سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

عدم موفقیت در ایجاد یک رابطه عاطفی سالم

پرسش

تاریخ ثبت : 26 مرداد 1397
929  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
دختری هستم ۳۳ ساله ، خوش ظاهر و خوش پوش ، به گفته بقیه مهربان و خوش اخلاق ، با روابط اجتماعی خوب و تقریبا توی هر جمعی ( همکاران ( آقا و خانم ) ، خانواده ، دوستان ) کانون توجه و احترام . حدود ۱۰ سال استخدام در یک شرکت معتبر ، و تو این مدت رسیدن به یک ثبات از نظر امکانات مالی . تک دختر یک خانواده ۴ نفره فرهنگی. در کنار همه اینها به شدت در زمینه ازدواج و انتخاب همسر احساس ناتوانی و نا موفق بودن دارم . تا سن ۲۷ سالگی علیرغم خواستگاران زیاد، بدون توجه به شرایط انها کلا با مقوله ازدواج مخالف . از سن ۲۷ به بعد با توجه به شرایط افراد تا حدی به موارد ی که پیش میومد فکر میکردم ولی متاسفانه تحت تاثیر یک کمال طلبی ویرانگر موقعیتام رو از دست دادم. تا الانم از نظر ارتباطی یه مجردی سالم داشتم .
تا اینکه با پذیرفتن نصایح اطرافیان و شاید بالارفتن سنم از ایده الهایی که داشتم پایین اومدم و چند مورد از خواستگارام رو بیرون از خونه دیدم ، ولی این دیدارها به همون جلسه اول ختم شدن. نه از سمت من کششی برای ادامه جلسات بود و نه از طرف ایشان .

مهمترین سوال :

پاسخ پرسشگر

26 مرداد 1397 ساعت 02:31
تا اینکه با پذیرفتن نصایح اطرافیان و شاید بالارفتن سنم از ایده الهایی که داشتم پایین اومدم و چند مورد از خواستگارام رو بیرون از خونه دیدم ، ولی این دیدارها به همون جلسه اول ختم شدن. نه از سمت من کششی برای ادامه جلسات بود و نه از طرف ایشان . تا اینکه اخرین مورد که برای اولین بار پیشنهاد یکی از همکارام رو که ۲ سال از خودم کوچکتر بود ، پذیرفتم ، شاید ایشون خیلی از شرایطی رو که سالها برای من اولویت داشت رو نداشتن ( البته خوش ظاهر و خوش صحبت بودن ). با ایشون هم یک جلسه بیرون همدیگه رو ملاقات کردیم و بعد از اون هم به پیشنهاد و پیش قدم شدن ایشون ارتباط تلفنی و بیشتر پیامی داشتیم ، تا اینکه بعد از یه مدت کوتاهی علیرغم تمایل به ادامه ارتباط و منتهی شدن به ازدواج از طرف ایشون ، بدون هیچ ملاقات دومی ایشون غیبشون زد . و یکی دو بار که من احوالشون رو پرسیدم در جوابم در مورد ست کردن یه قرار مثلا در هفته اینده صحبت میکردن و دوباره هیچی . و بار اخر هم که من خیلی رسمی و مودبانه درخواست پایان این رابطه بی برنامه شدم در جوابم حق رو کامل به من دادن و از من خواستن که تا اخر هفته بهشون فرصت بدم . وبعد از اون هم دیگه من پیامی دادم نه ایشون . و با فاصله کمی در حد یکی دوماه بعد هم ازدواج کردن .( هرچند با گذشت ۸ ماه ایشون فکر میکنه من اطلاعی از ازدواجش ندارم و هنوز حلقه شون رو از من پنهان میکنن )عد از این موضوع بسیار بسیار از نظر روحی به هم ریختم ، نه بخاطر اینکه این اشنایی به جایی نرسید ( چه بسا هر کسی حق داره بعد از مصاحبت از طرف مقابلش خوشش نیاد و حتی شاید اگه رابطه ادامه می یافت هم جواب من با توجه به شرایط ایشون منفی میشد ) ولی به خاطر این که در این مورد خاص به مشاوره های اطرافیام گوش کردم و از خیلی از ایده الهام دست کشیدم و اینکه اون شخص علیرغم اینکه من چندبار توصحبتام گفته بودم من طرفدار گفتگو در مورد مشکلات و صراحت بیان و احترام بین طرفین هستم ، بدون اینکه خیلی راحت و مودبانه این رابطه رو تموم کنه با وعده و وعید با احساسات من که متاسفانه بکر و بی تجربه بود بازی کرد . و من نتونستم دلیل این رفتاری که با من شد رو بفهمم . حس میکنم احترام من و شخصیتم بعد از این همه سال اونم توسط کسی که اصلا هیچ صلاحیت و لیاقتی نداشت شکسته شد. تا مدتها سناریوهای مختلفی رو توی ذهنم میچیدم تا ببینم ایا من جایی اشتباه کردم ولی به هر حال برای من خیلی گرون تموم شد . مخصوصا اینکه ایشون همکار من هستن و تقریبا هر روز همدیگه رو میبینیم و متاسفانه دو سه نفر از همکارای دیگه هم در جریان این موضوع قرار گرفتن . و من ذهنم هنوز درگیر هست . هر چند تو این ده ماه خیلی خیلی رو خودم کار کردم و نسبت به اوایل خیلی بهترم . حالا اون تفکر من در مورد ازدواج و مدل شخصیتیم و احساس ناتوانی در انتخاب همسر یک طرف ، این اولین تجربه شاید به نظر همه تو جامعه امروز کاملا طبیعی و عادی ولی برای من تلخ و گران هم یک طرف باعث شده که درباره شروع یک اشنایی دوباره احساس وحشت شدیدی داشته باشم . و حس میکنم دیگه نمیتونم توی ارتباطات بعدی، خودم باشم . همش میگم نکنه من یه جایی اشتباه میکنم . دیگه منی که فکر میکردم شروع یک رابطه برای ازدواج تنها جایی هست که ادم باید صاف صاف خود ش باشه ، حالا باید خیلی هم توی اوایل اشنایی خودم نباشم . از طرفی با توجه به سنم فرصت زیادی هم برای بهبود دادن خودم و از دست دادن موقعیتها ندارم . و اینها همه آرامش منو گرفته ‌.
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
12 شهریور 1397 ساعت 00:22

درود بر شما

نامه شما را خواندم. با توجه به اتفاقاتی که نوشته اید، احساس شما قابل درک است.

  • نوشته اید که تا 27 سالگی تمایل به ازدواج نداشتید. چک کنید که دلیل این عدم تمایل چه بوده؟ آیا از موفق نبودن در ازدواج می ترسیدید؟ مسئولیتهای ازدواج شما را نگران می کرد؟ از وابسته شدن می ترسیدید؟ یا اینکه تصور جدایی از خانواده و ایجاد یک زندگی مستقل باعث بی میلی شما نسبت به ازدواج بوده؟
  • دلیل معیارهای سخت گیرانه خود در انتخاب همسر را چک کنید. گاهی اوقات یک احساس عدم عزت نفس باعث می شود که به دنبال معیارهای سخت گیرانه برای ازدواج باشیم. چون فکر می کنیم اگر همسر ما فلان معیارهای خاص را نداشته باشد، نمی توانیم حس مثبتی در کنار او داشته باشیم یا اینکه اگر همسرم آدم خاصی نباشد پس من هم نمی توانم احساس ارزشمندی داشته باشم. همچنین آگاهی نداشتن از خواسته ها، دسته بندی نکردن اولویتها و انتظارات از همسر و زندگی مشترک، عدم آگاهی به خود و مشخص نکردن فلسفه ازدواج (ازدواج خوب یعنی چی و چرا؟) برای خود به همراه دلایل آن، از جمله عواملی است که سبب می شود ما نتوانیم یک انتخاب مناسب در زندگی داشته باشیم.
  • شیوه خواستگاری و ازدواج نسبت به دهه های قبل فرق کرده است. البته انتظار می رود چنانچه آقاپسری اقدام به خواستگاری کرد و بنا به هر دلیلی تصمیم به ادامه دادن نگرفت، این تصمیم را به شیوه مقتضی به اطلاع دخترخانم برساند ولی همه افراد چنین مسئله ای را رعایت نمی کنند. مریم عزیز، توجه داشته باشید که عدم ادامه خواستگاری از سوی آقاپسر به منزله وجود مشکل در دخترخانم نیست.
  • اما در مورد اتفاقاتی که اخیرا در زندگی شما افتاده، با توجه به توضیحات شما رفتار ایشان رفتاری بالغانه نبوده. ایشان قدرت این را نداشته که تکلیف خودش و شما را در این رابطه مشخص کند و نظرش را مستقیماً اعلام نماید و حتی پس از ازدواجش نیز حلقه اش را از شما مخفی می کرده. چنین رفتاری نشاندهنده عدم دستیابی به بلوغ شخصیتی است و چنین فردی حتی در صورت ادامه دادن ارتباط نیز نمی توانست مورد مناسبی برای ازدواج باشد.
  • نوشته اید که به دلیل پذیرفتن ایشان و رفتاری که کرد، احساس می کنید احترام شما شکسته شد. دوست عزیز، در اینکه ایشان رفتاری آسیب زا داشته و باعث ناراحتی شما شده بحثی نیست. اما لازمست در مورد احساساتی که بعد از ده ماه از این اتفاق دارید تجربه می کنید و دقت بیشتری نمایید. مثلا در مورد این جملاتی که نوشته اید:

- مدتها سناریوهای مختلفی رو توی ذهنم میچیدم تا ببینم ایا من جایی اشتباه کردم

- باعث شده که درباره شروع یک اشنایی دوباره احساس وحشت شدیدی داشته باشم

- همش میگم نکنه من یه جایی اشتباه میکنم

- منی که فکر میکردم شروع یک رابطه برای ازدواج تنها جایی هست که ادم باید صاف صاف خود ش باشه ، حالا باید خیلی هم توی اوایل اشنایی خودم نباشم

به نظر می رسد که شما دلیل این پیشامد را به خود نسبت داده و به دنبال مشکلی در خودتان هستید که آن را بیابید و در ارتباطات بعدی، آن بخش مشکل دار را به طرف مقابل نشان ندهید تا رابطه به ازدواج ختم شود. 

  • خواهر گرامی، گاهی اوقات ما در روان مان تله هایی داریم که از وجود آنها بی اطلاعیم و برخی چالشها و استرسها در زندگی سبب فعال شدن تله های شخصیتی ما می شود. یکی از این چالشها، رابطه عاطفی و ازدواج است. ابتدا چک کنید که چه دلیلی وجود داشته که به تقاضای ازدواج فردی که نوشته اید در مجموع، مطلوب شما نبوده پاسخ مثبت داده اید؟ بالا رفتن سن البته می تواند عامل مهمی باشد، اما گاهی هم می تواند نوعی دفاع باشد برای اینکه ما با بخشهای اضطراب آور روان مان مواجه نشویم. یعنی فقط بالا رفتن سن نمی تواند دلیل پذیرش ایشان از سوی شما شود. زیرا در ادامه، رفتار نامناسب ایشان سبب شده شما به دنبال یافتن مشکلی در خودتان باشید درحالیکه اگر هم بنا باشد رفتار نادرستی مورد دلیل یابی قرار بگیرد، این رفتار از سوی ایشان بوده نه از سوی شما که از همان ابتدا شرط صدات را رعایت کرده اید ولی ایشان چنین رفتاری نداشته است.
  • شناخت الگوهای رفتاری خود، هم در این رابطه و هم در مورد خواستگارانی که داشته اید و هم در مورد احساسی که هم اکنون تجربه می کنید می تواند به شما کمک کند تا با مدیریت ذهن تان؛ رفتار خود را نیز در مسیری ببرید که برای شما سودمند باشد. می توانید موارد زیر را چک کنید:

آیا به سمت رابطه با افرادی کشیده شده‌اید که مغرور یا بی‌عاطفه و یا برای شما نامطلوب هستند؟
آیا به دلیل ترسِ طردشدن از سوی دیگران، از نشان‌دادن شخصیت واقعیِ خود واهمه دارید؟
آیا در برابر اشخاص اطراف خود احساس کمبود می‌کنید؟
آیا همیشه آسودگی و فراغت خود را در جهت تلاش برای بهترین‌بودن قربانی می‌کنید؟

  • بهتر است که شما الگوهای ناکارآمدی را که در تمام این سالها باعث شده در وهله اول مخالف ازدواج باشید، سپس کمال طلبی در ازدواج داشته باشید و حال نیز پس از اتفاقاتی که در خصوص پیشنهاد ازدواج آن آقا و رفتارهای ایشان رخ داد، چک کنید، و سهم خودتان را در این پیشامدها ببینید تا بتوانید الگوی رفتاری مناسب تری را جایگزین نمایید. فقط بایستی خود و توانایی هایتان را باور داشته باشید.
  • ما زمانی در زندگی به رشد می رسیم که هم نکات مثبت خود را ببینیم و باور کنیم، هم نکات منفی و محدودیت های زندگی را در نظر داشته و با توجه به آنها، آنچه را که می توانیم؛ بهبود ببخشیم، سختی های رشد کردن را تحمل کنیم و در همین مسیر رشد نیز دست به تغییرات زده و تعالی یابیم.  

استفاده از آموزش شخصیت سالمتر من و خواندن کتاب "زندگی خود را دوباره بیافرینید" نوشته جفری یانگ، خدمت شما پیشنهاد می گردد.

%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B2%D9%86%D8

از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری- خانه توانگری طوبی

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه