سلام، پانزده ماه است با آقایی که از خودم ۸ سال کوچکتر است با معرفی یک دوست قدیمی به قصد ازدواج آشنا شدم، از ابتدای آشنایی گفت با هدف ازدواج شروع کرده ولی تا به حال اقدام نکرده، پنج ماه اول به بهانهی بیماری پدرش و نبودش در ایران صبر کردم ولی وقتی خواستههای جنسی مطرح کرد ارتباطمان به هم خورد، از آن زمان چهار بار برگشته و ابراز علاقه کرده و گفته اقدام میکند ولی هیچ اقدامی نکرده و به تازگی میگه خانوادهش مخالفن و دلیلشون اختلاف سنمون نیست و با خودش مشکل دارن، در ضمن ایشون ی بار تو دوران عقد جدا شده، ساعت طولانی کار میکند و در زمان کار به من نه زنگ میزند و حتی برای دیدنم میاد، وقتی میگه تماس می گیره از هر چهار بار سه بارش زنگ نمیزنه و من باید تماس بگیرم، وقتی گله میکنم مدام میگه گرفتارم، موقع صحبت با من بیشتر حول مسائل جنسی صحبت میکنه و من رو عصبی میکنه، هر بار میخوام رابطهام تمام بشه باز التماس و خواهش که بمون ولی هیچ حرکت مثبتی نمیکنه، تو این مدت هیچ هزینهی خاصی برای من نکرده و حتی اومدن و رفتنش هم کم کرده و میگه گرفتارم، واقع درمانده شدم، صرف گرفتاری میشه قبول کرد کسی تا این حد کم بزاره، اگر نمیخواد ازدواج کنیم چرا اصرار داره و هر بار میخواد ادامه بدیم و صبر کنم تا شرایط ازدواج را مهیا کنه، من ظاهرم به سنم نمیخوره و از نظر ظاهری و خانوادگی از ایشون بهترم و تحصیلات هم ایشون دکترا و هم رشته من هستن، واقعا نمیدونم با این اوصاف نیتش واقعا جدیه و من را برای ازدواج میخواد یا نه، اگر نه این همه اصرار و برگشتن برای چیه، اگر آره چرا کم میزاره و بهانه کار و گرفتاری میاره، نمیدونم چکار کنم.
مهمترین سوال :