شوهر ۳۶سالم یهو تصمیم ب تغییر چکشی گرفته.بلد هم نیس!مردی با انرژی انیمایی خیلی زیاد و انیموس داغون جوری که گله ی اول من تو این ده سال زندگی عدم اقتدار ایشون بود.مخصوصا که بستر خانوادگیش هم پر از این خاله زنکیا بود که اتفاقا اقتدار بیشتری میطلبید.کل این سالها بار حفاظت از خانواده و جنگندگی افتاد رو دوش من که اونقدرها هم بلد نبودم و خودم یه دختر بیس ساله نازک نارنجی بودم که اتفاقا حمایت میخواست.کلی خودمو قوی کردم. تازه آقا شاکی هم هس که تو چرا نرم و لطیف نیستی! خوب تو مگه بستری برا لطافتم میذاری؟ و حالا بعد از ده سال یادش افتاده مرد باشه شده ی وحشی تمام عیار هر روز تهدیدم میکنه ب تموم کردن این زندگی و شدیدا با کوچکترین چیزی در من ک خوشش نیاد واکنش نشون میده یه اقتدار کاریکاتوری که بیشتر شبیه توحشه! تا کی طول میکشه ب تعادل برسه و اصن میرسه ب تعادل؟ وظیفه من چیه؟ اختلال تمرکز هم داره و خیلی منفعله ،سکسش هم که ناسور!بچه یک و نیم ساله داریم.پدر و مادر خیلی ضعیفی هم داشته و از همون فامیل تو کل بچگی خیلی اسیب دیدن، ب جاش برادر کوچکترش خلاف همسر من یه آدم ب شدت حمله کن و تخریب گر

مهمترین سوال :