سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

هیچکس حامی من نیست...

پرسش

تاریخ ثبت : 11 اسفند 1397
1,085  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام. فرزند آخر هستم و قبل از شروع دکتری، خانواده ام خیلی توی زندگیم حامی بودند. ولی بعد از اتمام ارشد تقریبا مایل بودند ازدواج کنم. من به ادامه تحصیل و حتی رفتن از ایران تمایل داشتم و روی اهداف خودم مصر بودم. حداقل انتظارم این بود که برای ازدواج موردی پیش بیاد که همسو با مسیر زندگی من باشه. اوایل دکتری، در سن ۲۷ سالگی در حالی که انگیزه داشتم برای راهی که انتخاب کردم، مادر و پدرم دچار مریضی و مشکلاتی که اقتضای سنی شون بود شدند و تقریبا از حمایتهای روحی اونها برخوردار نیستم دیگه. از بقیه اعضای خانواده ام هم که از قبل موافق ادامه تحصیل من در شرایط مجردی نبودند هم حمایتی ندارم.
کیس های ازدواج هم به صورتی هستند که مسیر پیشرفتی که بهش علاقه دارم رو سخت میکنند. مجبور هستم خودم حامی خودم باشم. اما تنهایی و سختیهای ناشی از نداشتن حمایت روحی گاهی خیلی اذیتم میکنه. اخیرا احساس افسردگی دارم و میترسم تصمیم به ازدواجم رو تحت تاثیر قرار بده که برای رها شدن از این حال به کیس های با شرایط سخت هم راضی بشم یا از اهدافم کوتاه بیام.

مهمترین سوال :
لطفا راهنماییم کنید راه حل این مشکل چیه؟ چه کاری درسته؟ چطوری از این حال بد رها بشم؟ احساس پوچی دارم.

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

سارا میرزامحمدی
سارا میرزامحمدی
12 اسفند 1398 ساعت 16:54

همراه گرامی

نوشته شما را خواندم. 

نداشتن حامی در سن و شرایطی شما دارا هستید بسیار سخت است. 

من به عنوان مشاور نمیتوانم به شما بگویم صد در صد به ازدواج فکر کنید یا خیر. اما ازدواج میتواند یکی از گزینه های شما باشد برای کسب همراهی و حمایت روحی و روانی که به آن احتیاج دارید.

اینکه نیاز روح تان را میدانید بسیار خوب است. اما سوال مهم اینست که به چه دلیل نمیتوانید این نیاز را خودتان برای خودتان ارضا نمایید؟ یکی از مهم ترین مسئولیت های بزرگسال سالم حمایت همه جانبه از خودمان است. 

این یک واقعیت است که هرجا نتوانستید از دیگران آنچه توقع داریم را بگیریم، باید خودمان برای خودمان شبیه یک والد حامی عمل کرده و نیازهای درونی مان را با نظر گرفتن محدودیت هایمان برآورده کنیم. 

در  این رهگذار آنچه اهمیت دارد اینست که بدانید پشت هر توقع یا حال بدی نیازی وجود دارد که ارضا نمیشود.

این نیازها از ابتدای کودکی با ما بوده اند و تا آخر عمرمان نیز با ما خواهند ماند. اگر یاد نگیریم که اغلب اوقات خودمان پاسخگوی نیازمان باشیم قطعا حالمان خوب نخواهد بود و به سمت افسردگی و احساس پوچی خواهیم رفت. 

البته احساس پوچی دلایل دیگری نیز میتواند داشته باشد. خوب بررسی کنید که تا چه حد از خودتان توقع دارید. آیا همیشه دلتان نخواسته که بهترین باشید؟ برای این بهترین بودن به خودتان فشار بیش از حد نیاورده اید؟ و آیا هر دستاوردی که داشته اید به نظرتان کم نبوده و نخواستید بالاتر و بیشتر از آن را بدست بیاورید؟

اگر اینچنین است شما دچار کمال طلبی منفی هستید که قطعا این مسئله در ادامه برایتان ناراحتی و حس پوچی  بیشتری تولید خواهد کرد. 

کمال طلبان هرگز احساس خوبی از دستاوردهایشان تجربه نخواهند کرد. 

برای آگاهی بیشتر از مسائل درونی تان و تله های زندگی که به دلیل آسیب های کودکی بوجود آمده اند برایتان منابع خوبی معرفی خواهم کرد امید که مورد استفاده قرار بگیرند. 


از اعتمادتان به مجموعه ما سپاسگذارم

سارا میرزامحمدی 



معرفی کتاب
زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشته جفری یانگ ترجمه حسن حمیدپور انتشارات ارجمند

معرفی درس
رهایی از کمال طلبی منفی
آموزش غیر حضوری سفر زندگی
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه