سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

ارتباط و درک متقابل در رابطه ی مشترک در مسائل جزیی

پرسش

تاریخ ثبت : 15 فروردین 1398
498  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
کمتر از یک ماه نامزد کردم، امروز یک مهمانی داشتیم. خانواده ی عروسمون رو دعوت کردیم به همراه خواهر ها و همسرانشون. اما پدر و مادرم به من چیزی نگفتند که به نامزدم بگم بیاد. حالا یادشون رفت یا دلیل دیگه ای داشتند رو نمیدونم. نپرسیدم و چیزی بهشون نگفتم، فقط ناراحت شدم که چرا نامزدم رو دعوت نکردند و متقابلا به اون هم که گفتم بیا، من دوست دارم بیای، اون گفت جایی که دعوت نشده باشم نمیام و تو هم واسه سنگین بودن و احترام گذاشتن بقیه نسبت به من ارزش قائل شو. در صورتی که من سعی کردم همیشه حواسم به احترام ایشون باشه در همه ی موارد. همچنین چند روز پیش ما به عروسی پسر خاله ام دعوت شدیم برای سه روز دیگه و چون ما ازدواج نکردیم و همه ی فامیل من خبر ندارند از نامزدی من، کارت مخصوص واسه من و نامزدم نیومده، و حتی ما شاید بخاطر اینکه عروسی نکردیم کارت نیومده. نمیدونم! ولی ایشون برای اومدن به این عروسی هم خودداری کرد و انتظار داشت من اعلام کنم که نامزد کردم و یه کارت واسمون جداگانه بیاد یا حداقل تماس یا اعلام بشه. و من دوست داشتم برم این عروسی رو اما نمیدونم چیکار کنم؟ و فکر میکنم خیلی حساس هستن شاید!

مهمترین سوال :
این جور مواقع که آدم نمیدونه نسبت به شرایط و موقعیتی که توش هست و بلد نبودن برخورد درست و همینطور تشخیص اینکه حق با طرف مقابل هست یا نه باید چیکار کنم؟!
سکوت کنم یا صحبت؟ صحبت که میکنم احساس میکنم حرف من رو نمیفهمه. در این زمینه یا احساس میکنم خیلی حساسه، یا خودخواهه. که چرا من رو تو موقعیتی قرار میده که رفتنم به این عروسی انتخاب سختی شده، به خاطر اعتراض به دعوت نشدن ایشون نرم. یا برم؟!
اگه تنها برم بهم خوش نمیگذره و احساس میکنم باید من رو با خوشرویی میفرستاد برم. اگر نرم هم ممکنه شروع یک لجبازی تلقی بشه. دوست داشتم نامزدم باهام بیاد، از طرفی حرفش رو هم قبول دارم که دعوت نشده بیاد شاید جالب نباشه و انسان سبکی به چشم بقیه بیاد. فقط نمیخوام احساس کنم دارم با آدمی ازدواج میکنم که خودخواهه و داره بهونه میگیره و وسواس فکری داره یا زیادی حساسه. اون به من میگه تو همیشه هر کاری که دوست داری رو انجام میدی! از این دیدگاه و ذهنیت ایشون خوشم نمیاد. چون فکر نمیکنم اینجوری باشم. و اگه باشم مگه چه اشکالی داره؟ و همیشه سعی کردم در تصمیماتم به ایشون آسیب روحی و ... زده نشه.
برای رسیدن به درک متقابل در این مدل اختلافات چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

مونا گوشه
مونا گوشه
29 دی 1398 ساعت 00:14

بانوی گرامی سلام

نامه شما را خواندم و متوجه اختلافات و سوتفاهمی که بین شما و نامزدتان شده است شدم. در این میان سکوت و صحبت نکردن و صرفا بر اساس تفکرات خود، حدسیاتمان  و ذهن خوانی ها به این معنی که شاید فکر کردند که... شاید چون نامزد هستیم ... و غیره میزان سوتفاهم و انجام رفتارهای نامتناسب با موقعیت را بیشتر می کند و ارتباطات شما را پیچیده تر.

پس در هر موقعیت بهترین کار گفتگوی بالغانه و شفاف است به صورتی که 4 مرحله را در آن رعایت می کنید.

1- اول شرایط پیش آمده را بدون قضاوت و سرزنش  توصیف می کنید.مثلا با مادر و پدر خود گفتگو را آغاز می کنید و بیان می کنید که 

من دیدم امروز که مهمانی داشتیم شما این افراد را دعوت کردید در حالی که نامزد من را دعوت نکردید

2- در مرحله بعدی افکار و احساسات خود را بیان می کنید .

من دیدم امروز که مهمانی داشتیم شما این افراد را دعوت کردید در حالی که نامزد من را دعوت نکردید من احساس ....( هر احساسی که داشتید مثلا غم، تنهایی، خشم...) داشتم و فکر کردم که ......( هر فکری که داشتید...مثلا مهم نیستم.. نامزدم اهمیت نداشته، رابطه مارا رسمی ندونستید) 

3- نیاز خود را پیدا می کنید و بیان می کنید.

من دیدم امروز که مهمانی داشتیم شما این افراد را دعوت کردید در حالی که نامزد من را دعوت نکردید من احساس ....( هر احساسی که داشتید مثلا غم، تنهایی، خشم...) داشتم و فکر کردم که ......( هر فکری که داشتید...مثلا مهم نیستم.. نامزدم اهمیت نداشته، رابطه مارا رسمی ندونستید)  نیاز به احترام داشتم و دلم می خواست که نامزد من را هم دعوت می کردید.

4- تقاضا و خواسته خودتان را مطرح می کنید.

من دیدم امروز که مهمانی داشتیم شما این افراد را دعوت کردید در حالی که نامزد من را دعوت نکردید من احساس ....( هر احساسی که داشتید مثلا غم، تنهایی، خشم...) داشتم و فکر کردم که ......( هر فکری که داشتید...مثلا مهم نیستم.. نامزدم اهمیت نداشته، رابطه مارا رسمی ندونستید)  نیاز به احترام داشتم و دلم می خواست که نامزد من را هم دعوت می کردید. می خواستم بدونم چی باعث شد که اینجوری تصمیم بگیرید؟ یا هر چیزی که شما در ذهنتان دارید را می توانید بپرسید.

 در مورد دوم که عروسی فامیل شما می شود هم می توانید به همین ترتیب با نامزدتان گفتگو کنید و در مورد دوم اگر ایشان نامزد شما هستند و رسما معرفی شده اند که خواسته شان مبنی بر اینکه در عروسی باشند نمی تواند خودخواهانه قلم داد شود مگر در فرهنگ خانوادگی تان جور دیگری روابط تعریف شده باشد. اگر هم هنوز رسما اعلام نشده نامزدی شما در این صورت خب می توانید با گفتگو و شفاف سازی از بروز سوتفاهمات پیشگیری کنید.

و بهترین راه برای رسیدن به درک متقابل و حل اختلافات و رسیدن به راه حل " گفتگویی شفاف و بالغانه " است.


مونا گوشه

خانه توانگری طوبی



معرفی کتاب
ارتباط بدون خشونت

توصیه های پیشنهادی
گفتگوی شفاف و بالغانه به شیوه ای که توضیح داده شد
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه