با پسری در ارتباط هستم در ابتدا شرایط مناسب برای ازدواج را نداشت، اما خانواده اش اقدام کردند. ولی خانواده‌ من‌ حتی احازه ورود آنها به خانه را ندادند. ان پسر به خاطر ارتباط عمیقی که داشتیم به کشور محل تحصیل من آمد، درس و کار خود را شروع کرد و الان بسیار موفق و پولدار است .کماکان خانواده من بدون هیچ شناختی مخالفت و به خانواده آن پسر بی احترامی میکنند. در صورتی که خانواده اون پسر بسیار باکلاس، تحصیل کرده و پولدار هستند و از جهت مذهبی هم دو خانواده کاملا مثل هم هستند. ما میخواهیم ازدواج‌ کنیم. هر دو باعث پیشرفت همدیگه تو همه ی زمینه ها شدیم، نقاط ضعف و قدرت هم رو کاملا میشناسیم. ما حالمون باهم خوبه و فقط خانواده من چون ما باهم دوست بودیم مخالفت میکنند. اون پسر به خاطر من بزرگ شده بعد از ۳سال و شرایط خیلی خوبی هم داره و بار ها هم اقدام کرده برای خواستگاری اما هر دفعه به نحوی خانواده من ممانعت کردند. دلیل دیگر هم دخالت مادربزرگم به عنوان بزرگتر هست که فقط و فقط ازدواج سنتی را قبول داره و داره من و اون پسر رو خیلی اذیت میکنه تا حدی که دعواهای سنگینی بین من و خانواده ام رخ داد

مهمترین سوال :
ما در طول رابطه مان بالا پایین داشتیم با هم ولی در نهایت انتخاب همدیکه هستیم برای ازدواج. من و اون پسر چه جوری باید خانواده من رو راضی کنیم؟ به علاوه اینکه نقش مادربزرگ من تو مسئله ازدواج ما خیلی پررنگ تر از حد مجازش هست. ما راه حل میخواهیم برای به ثمر رساندن درست این ارتباط و ازدواجمون چون هردو خسته شدیم که باید پنهانی در ارتباط باشیم. اون پسر از همون روز اول با خانواده مطرح کرد و قصدش ازدواج بود تا همین امروز. ما همدیکه رو دوست داریم و شناخت کافی و کامل رو هم از هم داریم و تنها مشکل خانواده من هست که باعث شده خانواده اون هم کمی عقب بکشند به خاطر بی اخترامی هایی که شده و همین خودش باعث بروز مشکلاتی برای جفتمون شده از لحاظ روحی و روانی