قدرت تصميم ازم سلب شده به هر چيزي چنگ ميزنم كه آروم بشم

پرسش

تاریخ ثبت : 04 خرداد 1398

664 بازدید

سلام. من ٣٤ساله هستم و ٥ سال  پيش طلاق گرفتم و بعد از طلاق با آقايي كه برادر رييسم بود و زن و ٤ فرزند داره وارد رابطه شدم، ايشون ١٩سال از من بزرگتر هستن، در رابطه جنسی با ايشون خيلي مشكل داشتم و هر چقدر اصلاح اين مشكل رو ازشون ميخواستم اهميتي نميدادند. بعد از دو سال من به علت فشار زياد با پسری هم سن خودم وارد رابطه جنسي شدم ولي چون احساس تعهد هم داشتم به رابطه ام نتونستم زياد ادامه بدم، همچنين  وابستگي مالي كه داشتم مانع از به هم زدن رابطه ام ميشد، من چند بار با چند نفر رابطه جنسی رو تجربه كردم، الان همسر اين آقا رابطه ما رو فهميده و اين آقا من رو رها كرده. من هم با پسري در رابطه ام براي ازدواج، با مرد دیگری که ميگه زنش رو طلاق داده هم دوستم ولي دلم شديدا براي اون آقا تنگ ميشه و با اين دو نفر هم رابطه جنسی دارم. من خيلي مقيد بودم ولي الان نميدونم چرا اینقدر بي بند و بار شدم و به شدت حال روحيم بد هست و اصلا نميدونم چي ميخوام و دارم چه غلطي ميكنم، پيش روانشناس هم رفتم. من رو  نميپذيره و گفته برو پيش دكتر سنتي  تا حالت بهتر بشه و حرف بفهمي، من به شدت اون آقاي متاهل  رو دوستش دارم، اين آقايي كه ميگه زنش رو طلاق داده رو هم دوست دارم و آرومم ميكنه ولي دنبال ازدواج با من نيست، پسري كه به شدت دوستم داره و ميخواد باهام ازدواج كنه و اوضاع مالي خوبي هم داره رو ميخوام ولي احساس آرامشي كه كنار اون دو نفر داشتم رو با ايشون ندارم و از اينكه با اين دو نفر رابطه جنسی دارم خيلي ناراحتم ولي هيچ قبحي برام نداره اين موضوع  انگار عقلم رو ز دست دادم.

ثبت و ویرایش پاسخ

لغو درخواست

سلام. من ٣٤ساله هستم و ٥ سال پيش طلاق گرفتم و بعد از طلاق با آقايي كه برادر رييسم بود و زن و ٤ فرزند داره وارد رابطه شدم، ايشون ١٩سال از من بزرگتر هستن، در رابطه جنسی با ايشون خيلي مشكل داشتم و هر چقدر اصلاح اين مشكل رو ازشون ميخواستم اهميتي نميدادند. بعد از دو سال من به علت فشار زياد با پسری هم سن خودم وارد رابطه جنسي شدم ولي چون احساس تعهد هم داشتم به رابطه ام نتونستم زياد ادامه بدم، همچنين وابستگي مالي كه داشتم مانع از به هم زدن رابطه ام ميشد، من چند بار با چند نفر رابطه جنسی رو تجربه كردم، الان همسر اين آقا رابطه ما رو فهميده و اين آقا من رو رها كرده. من هم با پسري در رابطه ام براي ازدواج، با مرد دیگری که ميگه زنش رو طلاق داده هم دوستم ولي دلم شديدا براي اون آقا تنگ ميشه و با اين دو نفر هم رابطه جنسی دارم. من خيلي مقيد بودم ولي الان نميدونم چرا اینقدر بي بند و بار شدم و به شدت حال روحيم بد هست و اصلا نميدونم چي ميخوام و دارم چه غلطي ميكنم، پيش روانشناس هم رفتم. من رو نميپذيره و گفته برو پيش دكتر سنتي تا حالت بهتر بشه و حرف بفهمي، من به شدت اون آقاي متاهل رو دوستش دارم، اين آقايي كه ميگه زنش رو طلاق داده رو هم دوست دارم و آرومم ميكنه ولي دنبال ازدواج با من نيست، پسري كه به شدت دوستم داره و ميخواد باهام ازدواج كنه و اوضاع مالي خوبي هم داره رو ميخوام ولي احساس آرامشي كه كنار اون دو نفر داشتم رو با ايشون ندارم و از اينكه با اين دو نفر رابطه جنسی دارم خيلي ناراحتم ولي هيچ قبحي برام نداره اين موضوع انگار عقلم رو ز دست دادم.

مهمترین سوال :
براي آرامشم چه كار كنم و چطور تشخيص بدم بايد ارتباطم رو با چه كسي ادامه بدم؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

سارا میرزامحمدی

28 فروردین 1399 ساعت 13:50

همراه عزیز

نامه ارسالی شما را خواندم

به نظر میرسد در شرایط روحی بدی گرفتار شده اید و انتخابهای شما برای رسیدن به آرامش نه تنها پاسخگوی نیاز شما نبوده اند بلکه به میزان مشکل افزوده اند. شما وارد رابطه ای میشوید که اساسا اشتباه است و برای جبران کمبودهای آن به جای حل مسئله اصلی رابطه دیگری را شروع میکنید و این لوپ معیوب همینطور ادامه دارد. این رفتارها به جای اینکه پاسخگوی نیاز درونی تان باشند رفتارهایی ناکارآمدند که نه تنها آرامشتان را میگیرند بلکه باعث ایجاد احساس گناه شدید در شما میشوند.

در این میان تنها پاسخ کارآمد اینست که ابتدا ببینید زیر این رفتارها، مثل غرق کردن خودتان در روابط متعدد عاطفی و جنسی و غیره چه نیازی وجود دارد که به درستی ارضا نمیشود.

از خودتان بپرسید این رفتارها برایتان چه معنایی دارند؟ چه میشود که احساس قلبی تان را اینطور به دست افراد مختلف تکه تکه میکنید از میان آنها خواسته واقعی تان را نمیتوانید بیابید؟ احتمالا در کودکی شما خاطرات تلخی وجود دارند که اضطراب زیادی در ناخودآگاهتان به شما تحمیل کرده و این سردرگمی های شما در رابطه های متعدد شاید راهیست برای فرار و اجتناب از این اضطراب های درونی.

آنچه مسلم است این است که قطعا در پس رفتارهای ناکارآمدمان نیازیست که ارضا نمیشود.

این نیاز از کودکی تا به حال با ما بوده است و زمانی که باید از طریق والدینمان ارضا میشده، نشده است.

مشکل اینجاست که ورود به بزرگسالی باعث میشود عدم ارضا این نیازها خودش را به شکل رفتارهای اشتباه تفکرات غلط و انتخابهای آزاردهنده بروز بدهد. برای درست کردن این مشکل باید اول تله ها و ریشه های شکل گیری آنها را شناخته و با تشخیص درست آنها در خودتان شروع به شکستن الگوهای غلط ذهنی و رفتاری تان بکنید. شاید نیاز باشد برای خودتان معنای درست تری از یک سری کلمات مثل تعهد داشته باشید و واقعا ببنید این کلمات برای شما چه بار معنایی دارند.

برای شناخت تله ها و کنترل آنها برای شما منابع خوبی معرفی خواهم کرد ولی پیشنهاد میکنم بایک طرحواره درمانگر نیز مشاوره داشته باشید. اگر ایشان تشخیص دادند که باید مدتی نیز برای کم شدن اضطرابهای درونی تان دارو مصرف کنید حتما شما به یک روانپزشک مجرب نیز معرفی خواهند کرد.

به هرحال برای موفقیت در پیدا کردن آرامش گم شده تان بیشتر از همه نیازمند کمک خودتان خواهید بود.

امانتدار اعتماد شما هستیم

سارا میرزامحمدی

خانه توانگری طوبی

معرفی کتاب
زندگی خود را دوباره بیافرینید ترجمه دکتر حمیدپور

معرفی درس
بسته از بی ارزشی تا من ارزشمند
بسته کامل مجموعه شخصیت سالمتر من (4 جلسه)
رهایی از مهرطلبی

همراه عزیزنامه ارسالی شما را خواندمبه نظر میرسد در شرایط روحی بدی گرفتار شده اید و انتخابهای شما برای رسیدن به آرامش نه تنها پاسخگوی نیاز شما نبوده اند بلکه به میزان مشکل افزوده اند. شما وارد رابطه ای میشوید که اساسا اشتباه است و برای جبران کمبودهای آن به جای حل مسئله اصلی رابطه دیگری را شروع میکنید و این لوپ معیوب همینطور ادامه دارد. این رفتارها به جای اینکه پاسخگوی نیاز درونی تان باشند رفتارهایی ناکارآمدند که نه تنها آرامشتان را میگیرند بلکه باعث ایجاد احساس گناه شدید در شما میشوند. در این میان تنها پاسخ کارآمد اینست که ابتدا ببینید زیر این رفتارها، مثل  غرق کردن خودتان در روابط متعدد عاطفی و جنسی و غیره چه نیازی وجود دارد که به درستی ارضا نمیشود. از خودتان بپرسید این رفتارها برایتان چه معنایی دارند؟ چه میشود که احساس قلبی تان را اینطور به دست افراد مختلف تکه تکه میکنید از میان آنها خواسته واقعی تان را نمیتوانید بیابید؟ احتمالا در کودکی شما خاطرات تلخی وجود دارند که اضطراب زیادی در ناخودآگاهتان به شما تحمیل کرده و این سردرگمی های شما در رابطه های متعدد شاید راهیست برای فرار و اجتناب از این اضطراب های درونی. آنچه مسلم است این است که قطعا در پس رفتارهای ناکارآمدمان نیازیست که ارضا نمیشود. این نیاز از کودکی تا به حال با ما بوده است و زمانی که باید از طریق والدینمان ارضا میشده، نشده است. مشکل اینجاست که ورود به بزرگسالی باعث میشود عدم ارضا این نیازها خودش را به شکل رفتارهای اشتباه تفکرات غلط و انتخابهای آزاردهنده بروز بدهد. برای درست کردن این مشکل باید اول تله ها و ریشه های شکل گیری آنها را شناخته و با تشخیص درست آنها در خودتان شروع به شکستن الگوهای غلط ذهنی و رفتاری تان بکنید. شاید نیاز باشد برای خودتان معنای درست تری از یک سری کلمات مثل تعهد داشته باشید و واقعا ببنید این کلمات برای شما چه بار معنایی دارند. برای شناخت تله ها و کنترل آنها برای شما منابع خوبی معرفی خواهم کرد ولی پیشنهاد میکنم بایک طرحواره درمانگر نیز مشاوره داشته باشید. اگر ایشان تشخیص دادند که باید مدتی نیز برای کم شدن اضطرابهای درونی تان دارو مصرف کنید حتما شما به یک روانپزشک مجرب نیز معرفی خواهند کرد. به هرحال برای موفقیت در پیدا کردن آرامش گم شده تان بیشتر از همه  نیازمند کمک خودتان خواهید بود.  امانتدار اعتماد شما هستیمسارا میرزامحمدیخانه توانگری طوبی

معرفی کتاب :

معرفی فیلم/مقاله :

معرفی دروس غیر حضوری :

اکشن پلن :

ثبت و ویرایش پاسخ

لغو درخواست

سوالات مشابه

عدم ایجاد علاقه به خواستگارهایم370 بازدید
استیصال445 بازدید
چطور هدفش از ارتباط کنونی رو بفهمم؟441 بازدید
رابطه ی نا امن و بی ثبات854 بازدید
حالم خوب نیست690 بازدید

دکتر علیرضا شیری

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...

دسته بندی ها

پاسخگران