پاسخ متنی و صوتی
توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان
دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت
به صورت محرمانه و کاملا خصوصی
سلام!
متن نامه تان را خواندم و از شرایطی که در آن قرار دارید متاثر شدم! از یک طرف روحیه ی مستقل و نیاز به استقلال و از طرفی محدودیت های پدر و عدم حمایت از سمت مادر، شما را در شرایط سختی قرار داده است!
شایان توجه است که در توصیف پدر از کلمه ی دیکتاتور و متحجر استفاده کردید که به نظر می رسد ، خشم زیادی را نسبت به ایشان با خود حمل می کنید. و از آنجایی که ایشان دیکتاتور هستند ابراز خشم از سمت شما بعید به نظر می رسد، این خشم را در رابطه با ایشان با چه رفتارهایی نشان می دهید؟ و تا چه اندازه در سایر موقعیت ها تجربه ی خشم نامتناسب با موقعیت را دارید؟در زمان عصبانیت چه رفتارها و واکنشی نشان می دهید؟
در توصیف مادرتان ،کلمه ی ترسو حائز اهمیت است و به نظر می رسد هیجانی در پشت این کلمه پنهان است، چه هیجانی می تواند باشد؟ تعریفِ فردِ ترسو برایتان چیست؟ و تا چه اندازه تلاش می کنید ترسو نباشید؟
از آنجایی که والدین و اعضای نزدیک ، اولین الگوهای ما در سبکهای ارتباطی هستند واکنشی که در برابر ویژگیهای ناپسندشان داریم حائز اهمیت است،چرا که با توجه به خلق و خوی ذاتی مان یا عین آن ویژگی ها را کسب می کنیم و در برخی مواقعِ حساس عین شان عمل می کنیم و یا کاملا برخلافشان می شویم. ویژگی مستقل بودن شما جز کدام دسته از رفتارهاست؟ واکنشی به دیکتاتوری پدر یا ترسو بودن مادر؟ اشاره داشتید یکی از راه حل هایتان تفریحات پنهانی است.که به نظر می رسد با توجه به ویژگی های پدر ومادرتان در خود توانایی اعلام استقلالتان را نمی بینید!
در ابتدای نامه تان عنوان کردید چهارمین فرزند و آخرین فرزند خانواده هستید، ارتباطتان با خواهر و برادرها به چه کیفیتی است؟ و ارتباط آنها با پدر ومادرتان چطور است؟
با توجه به اینکه شغلتان را در پروفایلتان عنوان نمودید به نظر می رسد در این زمینه فائق آمدید و شاغل شدید، و حتی در ابتدای نامه تان عنوان کردید زندگی و تفریحات خود را به طور محدود وپنهانی دارید که اینها می تواند از ویژگی استقلال طلبی تان باشد، در همین راستا بعد از شاغل شدن و استقلالتان چه مسئله ای مانع ادامه ی تحصیلتان شده است؟
و در بخش انتهای سوالتان نگرانی تان از آینده و از دست دادن موقعیت ها و عدم تغییر پدرومادر و دوست نداشتنشان صحبت کردید.
از متن نامه تان برمی آید خود را قربانی دیکتاتوریِ پدر و انفعالِ مادر می بینید و به آینده و به رابطه ی عاطفی به شکل ناجی می نگرید،که با عدم تغییر پدرومادر به آمدن ناجی امید کمتری دارید.
وتنها راه حلتان را خواندن کتاب شخصیت سالمتر عنوان داشتید،علی رغم اینکه مطالعه کردن فی ذاته ارزشمند است اما خواندن این کتاب می خواهد کدام بخش از مشکلتان را حل کند؟ تا چه اندازه کتاب خواندن برای موقعیت ها و واکنش به عدم تغییر والدین کارآمد است؟این راه حل شما( رفتارِ کتاب خواندن برای حل مسئله) و رفتارِ عدم حمایت و منفعلانه ی مادر چطور به نظرتان می رسد؟
به نظر می رسد اگر از حاشیه ی امن خود خارج شده و به مشاهده ی رفتارها و واکنش های خود بپردازید که در برابر عدم حمایت مادر و دیکتاتوری های پدر که منجر به محدود شدن استقلال سالمتان می شود چه رفتارهای جایگزینی می توانید داشته باشید،که تا حدودی کارآمدتر باشد؟
چطور می توانید حمایت سایر اعضای خانواده را به روشی کارآمد برای تسهیل ارتباطتان با والدین جلب کنید؟
امانتدار اعتمادتان هستم
نعیمه داودی منش
خانه توانگری طوبی