سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

احساس گناه از رسیدگی نکردن به پدرم

پرسش

تاریخ ثبت : 31 فروردین 1396
6,693  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
من احساس گناه دارم. پدرم بیمار و زمینگیر بود ساکن شهرستان بودیم. 4 سال از بیماری پدر میگذشت خسته شده بودم از مرکز استان بهم پیشنهاد کاری خوبی شد و چون خسته بودم تصمیم گرفتم برم مرکز استان و اون زمان 24 سالم بود و رشد و پیشرفت و موفقیت شخصیم برایم اولویت بزرگتری بود. خانواده رو رها کردم و مادرم ، خواهرم و برادرم باقیموند برادر بزرگترم هم که ساکن تهران بود به دلیل اینکه موقیعت مالی خوبی داشت هزینه های پدر رو پوشش میداد اما همه فشارهای مراقبت افتاد روی برادرم و مادرم و من هم فقط دو هفته ایی یکبار پنج شنبه و جمعه میومدم برای کمک

الان پدر من نزدیک به 10 ماهه که فوت شده. هنوز که هنوزه احساس گناه دارم. حس میکنم که اگر خانواده رو رها نمیکردم شاید پدر بیشتر زنده میموند. با خودم کنار نمیام. تو خلوت خودم از مادرم و برادرام خجالت میکشم حس میکنم خیلی نامردی کردم. حس میکنم پدرم رو ارزون فروختم به موفقیتهای شخصی خودم شاید میشد که تو همون شهرستان بمونم و موفقیتهام کمتر باشه ولی الان احساس خوشبختی و رضایت داشته باشم.

لطفا کمکم کتید واقعا این حس خستم کرده

با سپاس

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

ویدا چیتگر
ویدا چیتگر
23 اردیبهشت 1396 ساعت 12:33

با سلام خدمت شما جناب علی انصاری

احساس گناه یکی از قویترین و مخرب ترین احساسیست که انسان در شرایط مختلف ممکن است دچارش شود و اگر زندگی فرد را مختل نکند بی شک سبب فرسایش روان خواهد شد. این بابت متاسفم که چنین حسی را نسبت به خود و عملکردتان در قبال پدر محترم تان دارید.

در زیر به چند نکته اشاره می کنم:

1- احساس گناه چیزی نیست که یکباره در انسان رخ دهد.

2- خانواده و شیوه های تربیتی در شکل گیری آن بسیار نقش دارند.

3- از همان کودکی و تقریبا از سنین 5یا 6  سالگی نحوه ی برخورد والدین ، معلمین و جامعه ، بخشی را در روان کودک فعال می کنند که به آن بخش " والد شخصیت " گفته می شود.

4- بخش والد هرشخص بسته به اینکه در موارد خطای کودک، چه برخوردی باهاش شده باشد، محتویاتش شکل می گیرد.یعنی اگر در برابر خطای کودک (که امری عادیست) بیش از حد واکنش نشان داده شود و احساس تقصیر و تحقیر بهش داده شود، " وجدان " این شخص اینگونه شکل می گیرد که همیشه این " منم که مقصرم " .

5- کودک با همین " من مقصرم " بزرگ همیشه روبه روست و از همان کودکی برای دور کردن این باور ناخوشایند ، متوسل به رفتارهایی می شود مثلا در کودکی ممکن است دائم بخواهد تقصیر را به گردن دیگری بیندازد و یا هیچ کاری نکند تا تقصیری متوجه اش نشود و یا موارد دیگر......

6- این کودک در بزرگسالی هم هر اقدامی کند، اضطرابی در درونش وجود دارد که نکند مقصر شوم !!!! حتی اگر اقدامی منطقی و بنابر اقتضاعات واقع بینانه باشد.

7- الگوی روابط خانوادگی معمولا تا بزرگسالی فرد هم تغییر نمی کند فقط شیوه ها عوض می شوند ( لازم به ذکر است که این الگوها عمدی و به منظور تخریب فرزند نیست بلکه الگوهایی ناخودآگاه و کاملا وابسته به فرهنگ و سنت های خانوادگیست).

8- اگر به دنبال موفقیت نمی رفتید و در واقع " منتظر فوت عزیزتان " می ماندید و پس از  فوت ایشان اقدام به زندگی خودتان می کردید، احتمالا کمتر از امروز احساس گناه نداشتید. ( در آن صورت ذهن تان می گفت که : "علی منتظر بودی بابات بمیره تا راحت شی " و این هم کمتر از احساس گناه امروزتان فلج کننده نبود.

9-حالا شما بزرگ شده اید و لازم است دست به یکی از بزرگترین انتخاب های زندگیتون بزنید و از قضا زمان این انتخاب هم مصادف با امری مهم در خانواده شما بوده است ( که معمولا هم اینگونه است چون هم زندگی اعضای خانواده در جریان است و هم زندگی شما لازم است که به جریان بیفتد )

10- هر انتخابی که خلاف حمایت از خانواده باشد، شما را دچار تشویش و اضطراب می کند و چون به این " اضطراب و تشویش " غلبه کرده اید و عاقبت تصمیم به مسیر موفقیت گرفته اید ، فکر می کنید " حمایت از خانواده " را پس زده اید و در واقع به آنان غلبه کرده اید !!!! 


دوست گرامی شما بر اضطراب حاصل از بار احساس گناهی که از کودکی داشته اید غلبه کرده اید و برای موفقیت قدم پیش گذاشته اید و این کاریست که هر فرزندی سراانجام باید انجام دهد تا بتواند از وابستگی ها عبور کند و فردی مستقل شود.

در ضمن شما رسیدگی لازم را با توجه به شرایط خود داشته اید و آخر هفته ها  در کنار خانواده بوده اید و این برنامه ریزی درستی بوده که شما داشته اید.

بودن تان کنار خانواده چه به این نحو و چه به نحوی که احساس گناه تان بهتان می گوید، چیزی از  واقعیت موضوع کم یا زیاد نمی کرد. 

" عمر پدر گرامی تان پس از 4 سال بیماری و زمین گیر شدن در حقیقت تمام شده و این حقیقتی است که احتمالا پذیرشش برایتان سخت است و این عدم پذیرش  با احساس گناه همراه شده و داره به خودتون آسیب میزنه که " آره دیدی من مقصرم " !!!!!

و این میشه که باورهای کودکی و تله های شخصیتی که از آن زمان در روان ما آدمها شکل می گیره، دائم تکرار میشن و پایدار میمونن.

دوست گرامی جناب آقای علی انصاری ، واقع بینی و عملکرد درست و آگاهی از این تله ها ، راه موفقیت و زندگی و خانواده دوستی را براتون هموارتر می کند.


با تشکر از اعتمادتان پاسخگوی سوالات بعدی شما خواهم بود.

ویدا چیتگر . ارشد روانشناسی . خانه توانگری



 

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

فاطمه علی اکبری
فاطمه علی اکبری
23 اردیبهشت 1396 ساعت 13:47

درود بر شما دوست گرامی

توضیحات تان را خواندم، همدردی ما را برای از دست دادن پدرتان پذیرا باشید.

سوگ شامل احساساتی و رفتارهایی است که در نتیجه ضایعه فقدان پدید می آید و حالتی است که پس از رخدادي غم انگیز یا حادثه اي دلخراش به مصیبت دیده یا وابستگان دست می دهد. مرگ کسی که دوستش داریم، می تواند یکی از بزرگترین آسیب ها باشد.

در مورد واکنشهای روانی پس از سوگ به نکات زیر دقت بفرمایید:

عموماً پس شنیدن خبر سوگ، فرد مراحلی از غم و اندوه رخ می دهد. البته این مراحل ممکن است در یک جهت خاص نباشد، و می تواند هم زمان نیز باشد. اما تجربیاتی که در این احساس وجود دارد عبارتند از:

  • انکار، بی ایمانی، بی حسی
  • خشم، سرزنش
  • چانه زنی (به عنوان مثال: اگر سرطان معالجه شود، هرگز نمی گذارم سیگار بکشد)
  • خلق افسرده، غم و اندوه، و گریه
  • پذیرش

فرد عزادار عمدتاً شرایط زندگی اش از حالت طبیعی خارج می شود. در حالت داغدیدگی گریه های شدید، برخی از مشکلات خواب، و عدم بهره وری در محل کار ممکن است ایجاد شود. در این زمان، ممکن است پذیرش این رخداد کار آسانی نباشد. پس از شنیدن خبر و در شوک اولیه فرد این واقعه را انکار می کند که کم کم این احساس، جای خود را به خشم می دهد. همزمان فرد احساس گناه می کند و پی در پی خود را سرزنش می کند مانند: اگر این کار را کرده بودم، اگر تنها نگذاشته بودمش ، اگر … احساس گناه یکی از مهمترین مسایلی است که فرد سوگوار به دلیل آنچه کرده یا نکرده است با آن رو به روست.

برادر گرامی، در واقع مادر یا پدر از نظر فرزندان، ستون یک خانواده هستند و تحمل مرگ آنان می تواند بسیار دشوار باشد. هنگامی که مادر یا پدر فوت می کند، آسیب های عاطفی زیادی برای فرزندان به همراه خواهد داشت. احساساتی همچون درد، ترس و اندوه عمیق، احساس گناه و… البته میزان تأثیر این واقعه در افراد مختلف متفاوت است.

هنگامی که شما پدر و یا مادر را از دست می دهید، ممکن است یک دوست و مشاور همیشگی خود را از دست دهید. بنابراین، این باعث می شود، علی رغم حمایت خانواده و دوستان ، به طور ناگهانی احساس تنهایی کنید. انسان ذاتاً تمایل به ایجاد روابط قوی محبت و دلبستگی با دیگران است. هنگامی که با مرگ عزیزی این رابطه از هم گسسته می شود، یک واکنش احساسی قوی رخ می دهد. که پس از از دست دادن ، باید در مراحل سوگواری طی گردد تا فرد دوباره به حالت طبیعی باز گردد.

در صورت امکان زمان بیشتری را به نسبت قبل می توانید به خانواده اختصاص دهید و از حمایتهای روحی خانواده در پشت سر گذاشتن این درد مشترک با آنها استفاده کنید. ما نسبت به کسانی که از این دنیا رفته اند اقدامی نمی توانیم بکنیم ولی افراد پیرامون و در قید حیات را می توان مورد توجه قرار داد.

توجه بفرمایید احساساتی که شما تجربه می کنید واکنشهای سوگ است. یعنی چنانچه شما مدت بیشتری هم کنار پدرتان مانده بودید عمر ایشان در همین حد بود. البته احتمال داشت رسیدگی بیشتر و حضور بیشتر شما در تشریک مساعی با خانواده تان موثر باشد ولی در حال حاضر با توجه به گذشتن مدت 10 ماه از فوت پدرتان، سرزنش خود نمی تواند سودی برای شما داشته باشد. احساس شما قابل درک و محترم است ولی در مقایسه با رفتار سرزنش خود، توجه به شرایط مادر و برادرانتان و قدردانی از زحمات انها برای پدرتان و حمایت کنونی شما از خانواده تان می تواند فایده بیشتری برای آنها داشته باشد و آرامش بیشتری به شما و آنها ببخشد.

در صورتی که احساساتی که تجربه می کنید همچنان ادامه یافت و زندگی کنونی شما را با مشکل مواجه کرد مراجعه به یک مشاور می تواند به شما کمک کننده باشد.


از اعتماد شما سپاسگزارم

علی اکبری-خانه توانگری

معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه