پاسخ متنی و صوتی
توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان
دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت
به صورت محرمانه و کاملا خصوصی
سلام دوست گرامی
بین یک موقعیتی که درش قرار می گیریم و بعد از آن احساسی را تجربه می کنیم و یا رفتاری را نشان می دهیم ، افکارمان قرار گرفته است که از اهمیت ویژه ای دارند.
فرض کنید شما شب در اتاق خود خوابیده اید، و ناگهان با صدای محکم بسته شدن پنجره از خواب می پرید، اگر فکر کنید که دزدی وارد خانه شده چه احساسی دارید؟ و چه رفتاری نشان می دهید؟
اگر فکر کنید که بادی محکم پنجره را به هم کوبیده است چه احساسی دارید؟ و چه رفتاری نشان می دهید؟
قطعا این دو حس و رفتارتون متفاوت خواهد بود.
حال برگردیم به نامه شما، موقعیتی را توصیف کردید که کسی را که خوشتان می آید( موقعیت ) به دیگران معرفی می کنید( رفتار) و (احساس ) متضاد غم و شادی را تجربه می کنید. اما در این میان مهم هست که بیابید چه فکری از ذهنتان عبور کرده و باعث شده همچین رفتاری را نشان دهید و احساس های متضادی را تجربه کنید. با پیدا کردن این فکر و ردیابی آن می توانیم ریشه آن که احتمالا به یکی از باور های مرکزی اصلی مثل " من دوست داشتنی نیستم" یا" من ارزشمند نیستم" یا " من لایق نیستم " ممکن است برسیم.
البته این ها فقط حدس است ، با فکر کردن خودتان و رد یابی افکار می توانید باور مرکزی را پیدا کنید و گام بعدی به چالش کشیدن آنها و کاستن اعتبار آنهاست.
نکته دیگر در نامه شما احساس متناقضی است که شما تجربه می کنید و به خاطر برآورده شدن یک نیاز و در مقابل برآورده نشدن یک نیاز دیگر است، مثلا شما نیاز به ارتباط و عشق خود را برآورده نمی کنید بنا براین غمگین می شوید، از طرفی نیاز به موثر بودن را تامین می کنید و احتمالا از خود راضی و خوشنود هستید.
اینکه چی میشه که این انتخاب را دارید ، نکته ای هست که قابل تامل هست و ریشه اش در زیر فکر و باوریست که وجود دارد و نیاز به پیگیری دارد.
از اینکه به ما اعتماد کردید از شما سپاسگزارم
مونا گوشه - خانه توانگری طوبی