سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

رابطه ام با پدرم خوب نیست

پرسش

تاریخ ثبت : 20 آبان 1397
1,629  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام رابطه ی خوبی با پدرم ندارم حتی سلام و احوالپرسی روزمره نیز بین ما گاهی رد و بدل نمیشه پدرم از نوجوانی افسردگی شدید داشته و زیر نظر روان پزشک هر روز بین 15 تا 20عدد قرص اعصاب میخوره از کودکی با سختگیری های شدید مذهبی اش روبرو بوده ام برای کوچکترین تصمیمی تنها راه حلش استخاره بوده, سختگیری در انجام اعمال مذهبی و نوع پوشش که اگر مورد تاییدش نبود حق خروج از منزل را نداشتم,تحقیر شدن جلوی جمع فامیل به این دلیل که نمازم دیر شده و... , با وجود علاقه ای که به هنر داشتم با مخالفت روبرو شدم نتوانستم دنبال علاقه ام بروم و دانشگاه رشته ای که دوست نداشتم خواندم ما از هم خیلی فاصله ی عاطفی داریم که بخشی از اون به خاطر ملاحظات من بوده که تشدیدکننده ی افسردگی پدرم نباشم همیشه وقتی مشکلی برایم پیش میامد یا نیاز به راهنمایی او داشتم تصمیم میگرفتم خودم قضیه رو حل کنم تا مبادا با مطرح کردن قضیه که هر چند ساده بود باعث نشم اون بیخواب بشه یا قرص اضافه بخوره , به نبود عاطفی اش عادت کرده ام اما آسیب زیادی دیده ام و تمام بار عاطفی و تا حد زیادی مدیریت خانواده از هر نظر به دوش مادرم بوده بعد از اتمام دانشگاه سختگیری ها کمتر شد و دیگر خبری از زور و اجبار نبود از نظر پوشش اعتقادات رشته ی تحصیلی و... اما من اسیب دیده ام در کودکی جلوی جمع تحقیر شده ام و الان علاقه ای به حضور در جمع فامیل ندارم لحظات مهم زندگی کنارم نبوده و نیست با ما به مسافرت و تفریح و... نمیاید با وجود تمام تلاشی که میکنیم اما در یک جواب میگوید من افسرده ام
با وجود اینکه برای ازدواج بارها پیش مشاور رفته ام اما هیچگاه از بیماری پدرم و مشکلاتی که داشتم حرفی نزدم دوست ندارم کسی بداند رابطه ی ما با هم خوب نیست

مهمترین سوال :

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

شایان غدیری
شایان غدیری
27 آبان 1397 ساعت 08:57

سلام شکوفه گرامی


نامه شما را خواندم. دوران بسیار سختی را سپری کرده اید. عمیقا متاثر شدم. زندگی با پدری که از ابتدای کودکی نه تنها همراه  بلکه باری نیز بر مشکلات شما و خانواده بوده،  بسیار طاقت فرساست. این روایت تلخِ زندگی ای ست که همیشه درد آن حسی همراه با احساس حقارت و انزوا را برای شما به همراه داشته. به اعتماد به نفس تون به شدت آسیب رسانده. و احساس می کنید نمی تونید یک آدم شاد و اجتماعی باشید.


 وقتی نیازهای اولیه در ابتدای دوران کودکی و اواسط نوجوانی نه تنها مورد توجه قرار نمیگیره بلکه تخریب میشه ، سخت کوشی، جای خودش رو به احساس حقارت،  و صمیمیت،  جای خودش رو به انزوا میده. 


هر چند ممکن است پس- تصویرِ چنین آسیب هایی، گاهی تا پایان عمر همراه ما خواهد بود با این حال وجود برخی راهبردها میتونه تا حدودی کمک کنه تا غلظتِ هیجانی اونها رو کاهش داده و به مرور به سازگاری با گذشته و زندگی کنونی دست پیدا کنیم.


هرچند شما در حساس ترین دوران های زندگی خود از داشتن توجه و محبت پدری و نقش همدلانه ی آن محروم بوده اید با این وجود، همراه داشتن مهر مادری و وجود آن در کانون زندگی تون، تا حدودی باعث حفظ ثبات و کاهش آلام و دردهایی شده که با اون روبرو بوده اید.


از نامه تون چنین برداشت کردم علی رغم تمام مشکلاتی که در این خصوص در ارتباط با پدرتون داشته اید حس دلسوزی و توجه نسبت به پدر به میزان  قابل توجهی در شما وجود داره : 

" ما از هم خیلی فاصله ی عاطفی داریم که بخشی از اون به خاطر ملاحظات من  بوده که تشدیدکننده ی افسردگی پدرم نباشم همیشه وقتی مشکلی برایم پیش میامد  یا نیاز به راهنمایی او داشتم تصمیم میگرفتم خودم قضیه رو حل کنم تا مبادا  با مطرح کردن قضیه که هر چند ساده بود باعث نشم اون بیخواب بشه یا قرص  اضافه بخوره ,

این احساسات به شما کمک میکنه تا بهتر بتونید فقدان  نقش موثر پدرتون رو درک کنید. بهتر میتونید به گذشته برید و علی رغم تمام موانعی که داشته اید دردها و آسیب های ایشان را نیز درک کنید. ما گاهی در برابر رنج هایی که از والدین کشیده ایم زمانیکه با گامهای آنها همراه می شویم کمی بهتر میتونیم با زخم ها ، کم توجهی ها و ناکامی هایی که آنها نیز در گذشته ی خود دیده اند همدلی داشته باشیم. هم-حسی یا همدلی، خاصیت درمانی داره. به مرور موجب پذیرش محدودیت های گذشته مون و فراهم شدن بستر لازم برای زندگی بهتر میشه.


سعی کنید گذشته خودتون رو پنهان نکنید. اونو بعنوان بخشی اجتناب ناپذیر از گذشته ی خودتون بپذیرید. شما در این مقصر نبوده اید. که بخواهید رنج آن را با پنهان کردن،  بیشتر کنید.


موثر بودن در جامعه و پذیرش نقش های اجتماعی،  به مرور باعث بهبود اعتماد به نفس تون نیز بشه. بیکاری، احساسِ بی ارزشی شما رو تشدید میکنه. سعی کنید یک مهارت ، هنر و یا حرفه ای را که مورد تمایل تون هست رو دنبال کنید. ارتباط خودتون رو با دوستان صمیمی تون تقویت کنید.


مراجعه به رواندرمانگر در این مقطع زمانی می تونه برای شما بسیار ضروری باشه.  مراقب خودتون باشید.


با تشکر از اعتماد شما

شایان غدیری

خانه توانگری طوبی

ادبیات محترمانه و بدون قضاوت : 30
کارآمدی پاسخ : 10
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه