سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

احساس افسردگی و غم عمیق

پرسش

تاریخ ثبت : 15 فروردین 1398
1,237  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
سلام . دختری بیست و هفت ساله هستم با یک خانواده مذهبی و سنتی. ارتباط خوبی با خانوادم ندارم چون هیچوقت من رو درک نکردند. بچه بودم وقتی که حرفشون رو گوش نمیدادم کتکم میزدند. همیشه میخوان مطیع شون باشم. همیشه منت پولهایی که برام خرج کردند رو سرم میذارن. مانع از خارج رفتن من برای ادامه تحصیل شدند. به نظر اونها من بی ارزش ترین و ناموفق ترین آدمم. درحالیکه ارشدم رو گرفتم و یه رزومه علمی عالی و یه کار خوب پیدا کردم. اصرار زیادی به ازدواجم دارند، اما چون خواستگار هام مثل خودشونند نمیتونم ازدواج کنم. برای اینکه راضی بشم به ازدواج شماره یک سری از دوستام رو از گوشیم برداشتند تا اون ها راضیم کنند. حتی مادرم یه داستان از خودش درآورد که من توش عاشق یکی ام و به خاطر اون ازدواج نمیکنم. خانواده ام همیشه بهم میگن تو میترشی یا آخرش با یه دیوونه ازدواج میکنی. مادرم همیشه بهم توهین میکنه و من رو فرزندی نالایق و بد میدونه. تو هیچ شادی ای با من نبودند و در عوض شادی هام رو غمناک کردند. هیچ وقت بهم حس حمایت و داشتن یه پشتگرمی ندادن و تو بدترین شرایط من تنها بودم.

مهمترین سوال :
حال خوبی ندارم. احساس می کنم تو یه جای تاریک تنها رها شدم و هیچکس رو ندارم. از آینده میترسم. میترسم که حرفهای خانواده ام درمورد آینده ام درست باشه و من تنها بمونم. استرس عجیبی در مورد آینده ام دارم. انگار امیدی دیگه ندارم. از این حالم بدم میاد. انگیزه ام رو از دست دادم. زندگی دیگه برام جذاب نیست. با اینکه یه کار خوب پیدا کردم ولی خوشحال نیستم. همش دلهره ی آینده رو دارم. دلم میخواد یکی کنارم باشه تا فقط بگه من هستم. حس غم عمیقی دارم، چیزی خوشحالم نمیکنه. بی دلیل به حال خودم گریه میکنم. همش خودم رو با دیگران مقایسه میکنم. اون هایی که شاید تو زندگی شون نصف من سختی نکشیدند و تلاش نکردند ولی الان یه زندگی عالی دارند و من باید مثل همیشه تنهای و تنها سختی بکشم و باز هم یک درصد اون ها هم نیستم. میدونم مثل من زیادند، ولی من دوست دارم مثل اون هایی باشم که خوشن. زندگی خیلی بی انصافه خیلی. از زندگی بیزار شدم. دلم میخواد زودتر زندگیم تموم بشه و راحت بشم. دلیلی برای ادامه زندگیم ندارم. من چیکار کنم که حالم خوب بشه؟ شاد باشم و امیدوار به آینده؟ من چیکار کنم حالم خوب باشه؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

نعیمه داودی منش
نعیمه داودی منش
23 دی 1398 ساعت 07:45

سلام!

با خواندم نامه تان مدام این شعر را زمزمه تان شنیدم!

هیچ میدانی چرا چون موج در گذر از خویشتن پیوسته می کاهم؟

زآنکه زین پرده ی تاریک

وین خاموشی نزدیک 

آنچه می خواهم نمی بینم

آنچه می بینم نمی خواهم


به خاطر تجارب سختی که با نزدیکانتان  داشته اید ، افسردگی مانند پرده ای سیاه روی چشمان شما را پوشانده و همه چیز را سراسر سیاهی می بینید و با افراد بیرونی که مدام سرزنش کردند و سرکوب می کردند هم دست شده اید و حالا خودتان هم با خود همان کار را می کنید و خودتان را مقایسه می کنید و سرزنش می کنید و می ترسید با این حال این می تواند فقط پرده ای تاریک باشد اگر با بخشی از خودتان که برای ما پیام گذاشت و درخواست کمک داشت همراه شوید و خودتان را تنها نگذارید.


به نظر می رسد افسردگی تا حدی به درون شما نفوذ کرده که در این مرحله اولین قدمی که می توانید در جهت رشد خود بردارید مراجعه به پزشک و طی دوران دارودرمانی است و می توانم نگرانی تان را درباره ی مصرف دارو و وابستگی و عواقبش درک کنم در این خصوص لازم است خدمتتان عرض کنم نسل های دارویی جدید مخصوصا در افسردگی در صورت تجویز درست، وابستگی و عواقب را یا ندارند و یا به صورت حداقلی دارند.


در انتهای نامه تان از تمام شدن زندگیتان گفتید که من هم با بخشی از این گفته موافقم و در اینکه بخشی از زندگی شما؛آن هم بخشی که مدام ناامیدی و حال بد را تجربه می کند،  باید از بین برود هم نظریم  اما تمام زندگیتان خیر!

همانطور که اشاره داشتید شما جوهره ی ارزشمندی دارید که از درونتان است و نشاطی را می خواهد که برایش میسر است فقط بخش ناامید قدرت حرکت را از شما گرفته بنابراین به رویارویی و از بین بردن این بخش متمرکز شوید .


معرفی کتاب
زندگی خود را دوباره بیافرینید از انتشارات ارجمند ترجمه حسن حمیدپور

معرفی درس
بسته رهایی از تنهایی و مهرطلبی
بسته کامل مجموعه در جستجوی خویشتن (6 جلسه)

توصیه های پیشنهادی
به نظر می رسد افسردگی تا حدی به درون شما نفوذ کرده که در این مرحله اولین قدمی که می توانید در جهت رشد خود بردارید مراجعه به پزشک و طی دوران دارودرمانی است و می توانم نگرانی تان را درباره ی مصرف دارو و وابستگی و عواقبش درک کنم در این خصوص لازم است خدمتتان عرض کنم نسل های دارویی جدید مخصوصا در افسردگی در صورت تحویز درست، وابستگی و عواقب را یا ندارند و یا به صورت حداقلی دارند. در انتهای نامه تان از تمام شدن زندگیتان گفتید که من هم با بخشی از این گفته موافقم و در اینکه بخشی از زندگی شما؛آن هم بخشی که مدام ناامیدی و حال بد را تجربه می کند، باید از بین برود هم نظریم اما تمام زندگیتان خیر! همانطور که اشاره داشتید شما جوهره ی ارزشمندی دارید که از درونتان است و نشاطی را می خواهد که برایش میسر است فقط بخش ناامید قدرت حرکت را از شما گرفته بنابراین به رویارویی و از بین بردن این بخش متمرکز شوید .
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه