سوال خود را هم اکنون بپرسید

پاسخ متنی و صوتی

توسط درمانگران، مشاوران و روانشناسان

دریافت در کمتر از ۲۴ ساعت

به صورت محرمانه و کاملا خصوصی

پرسش خود را هم اکنون از مشاوران ما بپرسید...
ارسال سوال

خانواده ام باورم ندارند

پرسش

تاریخ ثبت : 16 خرداد 1398
679  بازدید
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست
هشت سال پیش از همسرم که مردی مهربون و صادق و صبور بود بعد از ده سال زندگی مشترکی که داشتیم جدا شدم. دلایل این جدایی رو در چند کلمه و جمله نمیشه گفت. همسرم برای خانواده و فامیل و آشنایانم عزیز و دوست داشتنی بود و مورد احترام. من آدم شاد و پرانرژی و باهوشی بودم، چه در تحصیل چه در کار، با اعتماد به نفس و قوی. اما الان دیگه اون آدم نیستم. سعی میکنم، اما یه جا استوپ میشم. بی نهایت عاطفی و احساساتی هستم. نسبت به روابط بین آدم ها، به طبیعت و به حیوانات. از کودکی وابستگی شدیدی به مادر داشتم و دارم و از اینکه الان میبینم این روابط عاطفی و احساسیم یکطرفه است و مادرم درک و توجه و شناختی نسبت بهم نداره آزارم میده. از اینکه میبینم مادرم من رو باور نداره و من رو مثل یک دروغگو میبینه یا بهتر بگم، حرفهای من رو جدی نمیگیره، اما حرف و نظر چهار خواهر و یک برادری که دارم و در کل دوست و آشنا براش مهم تر و شنیدنی تره اذیت میشم.
من همیشه دلتنگ کودکی و نوجوانی و اون سال هایی هستم که همه بهم نزدیک و مهربون بودند. چیزی باعث ترس و غم در زندگیم نمیشه، جز اینکه خانواده ام باورم نکنند و براشون مهم نباشم. عدم وجود روابط عاطفی باعث رنج وترس من میشه.

مهمترین سوال :
دیگه تو خانواده ام اون ارتباط و روابط عاطفی و صمیمی حاکم نیست. هر کی دنبال منفعت خودشه و گذشت و بخشندگی و صداقتی که داشتند رو تو خانواده ام نمیبیم. همیشه صادقانه رفتار کردم، اما تو رفتار هاشون میبینم که من رو باور ندارند و در نظرشون کم اهمیت هستم. حس سرخوردگی و طردشدن و تنهایی آزارم میده. برای من چه راهی پیشنهاد می کنید؟

پاسخ نوشتاری پاسخگر به سوال شما

سارا میرزامحمدی
سارا میرزامحمدی
05 آذر 1398 ساعت 09:19

دوست عزیز سلام 

نامه تون رو خوندم. شرایط سختی رو دارید میگذرونید و قطعا ادامه این روند براتون روز به روز سخت تر خواهد شد. 

خوشحالم که قدمی در جهت خودتون برداشتید و میخواهید به خودتون کمک کنید. 

در ابتدا باید بگم تغییر خلق و خوی شما میتونه ترکیبی باشه از  تغییر شرایط زندگی، تغییر اطرافیان و بالاتر رفتن سن. 

این روند عجیب و پیچیده ای نیست اما قراره شما با بالاتر رفتن سن و تجربه، فرآیند حل مسئله تون هم رشد کنه و بتونید بهینه تر از قبل زندگی کنید که متاسفانه این روند در زندگی شما به شکل نزولی داره پیش میره و باید هرچه سریعتر کاری در جهت مثبت براش انجام بدهید. 

در نامه تون دلایل طلاق تون رو ذکر نکردید اما میشه حدس زد  اینکه در سن پایین ازدواج کردین، ۱۰ سال زندگی مستقل داشتید، همسرتون انسان محترم و خوبی بودند و کل فامیل ایشون رو قبول داشتند و ... همه اینها میتونه بار عاطفی منفی شدیدی بعد از شکست رابطه زناشویی تون به شما تحمیل کنه. 

وقتی انسان شکست بزرگی رو در زندگی متحمل میشه قطعا روح و روانش حتی تا حدودی جسمش تحت تاثیر این واقعه قرار میگیره. 

من نمیدونم بعد از طلاق برای آرام کردن و پذیرش شرایط جدید زندگیتون اقدامی کردید  یا خیر اما به عنوان یه درمانگر میتونم بگم حتی اگر کاری هم کردید به نظر زیاد موثر نبوده که روز به روز شما به لحاظ روحی بیشتر افت کردید و از روحیه پرانرژی و شادتون فاصله گرفتید. 

حساسیت و مهربانی و  زودرنج بودنتون هم مزید بر علت شده و شما رو به سمت حالی که الان دارید سوق داده. 

اینجا باید نکته ای بهتون یادآوری کنم. وقتی طبیعت حساس و زودرنجی داشته باشید مسلم بدونید که رفتارهای اطرافیان خصوصا کسانی که دوستشون دارید  به نظرتون خیلی پررنگ تر از حالت واقعیش نمود پیدا خواهد کرد و بدتر از اون اینکه برداشت شما از هر حرف یا رفتاری بسیار منفی تر از اونچه که هست، خواهد شد و بدبختانه این افکار خود آسیب رسان خوره ذهنتان میشوند و از درون تخریب گسترده ای رو آغاز میکنند که نتیجه ای جز حالت های افسردگی و مود پایین و غمزدگی به دنبال نخواهد داشت. 

پیشنهاد من به شما اینه که در ابتدا برای تحلیل احساسات خودتون و دلایل شکست رابطه زناشویی تون اقدام کنید. 

کتابها و گوش نیوش های زیادی در این رابطه در دسترس شما هستند و حتی میتونید به افراد متخصص در این زمینه هم رجوع کنید. 

فعالانه در پی برون ریزی انرژی های  منفی ای باشید که تو این سالها درون تون انبار کردید و به جای حل شون ازشون اجتناب کردید. شک نکنید که وقتی شما استارت قوی شدن و برگشتن به مود گذشته تون رو شروع کنید رفتار اطرافیان هم با شما تغییر خواهد کرد. زمانیکه خودتون رو یک شکست خورده نبینید نگاه اطرافیان هم به شما تغییر میکند‌. 

وقتی رابطه تون با خودتون خوب بشه رابطه تون با دیگران هم بهبود پیدا میکند. اون حس طرد شدگی و سرخوردگی انعکاس رفتاری هست که با خودتون دارید. 

پس در گام بعدی از خودتون و احساساتتون اجتناب نکنید. پذیرش حاصل شده از رابطه بهتری که با خودتون پیدا میکنید حال روحی تون رو کاملا تغییر خواهد داد. 

به دنبال خلق معناهای جدید و قشنگتری برای زندگیتون باشید و فکر نکنید شکست همدم همیشگی شما خواهد بود. 

روزهای شاد و زیبایی منتظر شماست اگر به صدای روح تون توجه بیشتری بکنید. 

ممنون از اعتمادتون 

سارا میرزامحمدی


معرفی کتاب
یافتن معنا در نیمه دوم عمر نوشته جیمرهالیس ترجمه سید مرتضی نظری انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی
زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشته جفری یانگ ترجمه دکتر حسن حمید پور انتشارات ارجمند

معرفی درس
بسته رهایی از تنهایی و مهرطلبی
پس از جدایی عاطفی و طلاق
بسته شفای زنانگی 1 و 2 و 3
معرفی کتاب :
+
معرفی فیلم/مقاله :
+
معرفی دروس غیر حضوری :
+
اکشن پلن :
+
ثبت و ویرایش پاسخ
لغو درخواست

سوالات مشابه